شاهدبازیلغتنامه دهخداشاهدبازی . [ هَِ ] (حامص مرکب ) عمل و کیفیت شاهدباز. معشوق بازی . پاکبازی : دلش در بند آن پاکیزه دلبندبشاهدبازی آن شب گشت خرسند. نظامی .سعدیا گوشه نشینی کن و شاهدبازی شاهد آن است که بر گوشه نشین میگذرد. <p
لواطهفرهنگ فارسی معین(لَ طَ یا طِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) درآمیختن با امرد، لواط . 2 - (اِمص .) غلامبارگی ، شاهدبازی .
روسپی بارگیلغتنامه دهخداروسپی بارگی . [ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) زناکاری . (ناظم الاطباء). شاهدبازی و فاحشه دوستی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به روسپی شود. || قحبگی و فاحشه گری .