لغتنامه دهخدا
شاکی . (ع ص ) شکایت و گله کننده . (از دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرد گله مند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دادخواه . متظلم . عارض . فریادخواه . رافع قصه . دست بردارنده بدادخواهی : من ز جان جان شکایت میکنم من نیم شاکی ح