شاریدگیلغتنامه دهخداشاریدگی . [ دَ ] (حامص ) حاصل مصدر از شاریدن ، حالت و چگونگی شاریده . رجوع به شاریدن و شاریده شود.
شاگردیلغتنامه دهخداشاگردی . [ گ ِ ] (حامص ) مقابل استادی . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). عمل شاگرد. تلمذ : چو بشنید بوراب از او داستان بشاگردیش گشت همداستان . فردوسی .بشاگردیش هر که دلشاد بوددل و دانش و دینش آباد بود. <p class
شوریدگیلغتنامه دهخداشوریدگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی شوریده . اضطراب و پریشانی و آشفتگی . (ناظم الاطباء). بی آرامی . اختلاط. تشویش . تشوش . (یادداشت مؤلف ).- شوریدگی دریا؛ تلاطم . تواطس . انقلاب بحر. تموج آن . (یادداشت مؤلف ).- شوریدگی عقل و
شاگردیلغتنامه دهخداشاگردی . [ گ ِ ] (حامص ) مقابل استادی . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). عمل شاگرد. تلمذ : چو بشنید بوراب از او داستان بشاگردیش گشت همداستان . فردوسی .بشاگردیش هر که دلشاد بوددل و دانش و دینش آباد بود. <p class
شاگردیلغتنامه دهخداشاگردی . [ گ ِ ] (حامص ) مقابل استادی . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). عمل شاگرد. تلمذ : چو بشنید بوراب از او داستان بشاگردیش گشت همداستان . فردوسی .بشاگردیش هر که دلشاد بوددل و دانش و دینش آباد بود. <p class
همشاگردیلغتنامه دهخداهمشاگردی . [ هََ گ ِ ] (ص مرکب ) هم شاگردی . آنکه با دیگری در یک مدرسه شاگردی کند. هم مدرسه . همدرس . همکلاس . رجوع به این مدخل ها شود.