سیاهچهلغتنامه دهخداسیاهچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) قسمی از آهوی ماده . (ناظم الاطباء). || قلمه ٔ مو که سال قبل سر آن را هرس کرده باشند و آنرا لقمه نیز گویند. (یادداشت بخط مؤلف ). || (ص ) مایل بسیاهی و سیاه رنگ . (ناظم الاطباء).
سیاههلغتنامه دهخداسیاهه . [هََ / هَِ ] (اِ) تفصیل رخوت و اسباب و اسامی مردم و کتاب و امثال آن . (برهان ). نوعی از دفتر و حساب و آنرا روزنامه نیز گویند و در آن تفصیل اسباب خانه و رخوت و لباس باشد نویسند. به اصطلاح متصدیان دفتر مسوده روزنامچه که آمدنی نقود یا اج
شاحیةلغتنامه دهخداشاحیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث شاحی . (ناظم الاطباء). اسبان گشاده دهان . ج ، شواحی . گویند: جأت الخیل شواحی ؛ یعنی دهان گشاده و گوئی «شحا فاه فحشا لهاه ». (اقرب الموارد).
سمپاشی کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. پاشیدن (سم)، آفتزدایی کردن، آفتکشی کردن ۲. شایعه پراکندن، شایعهپراکنی کردن، افترا زدن ۳. مشوبسازی کردن (اذهان)، مخدوش ساختن، بدنام کردن
شایعهدیکشنری فارسی به انگلیسیcomment, gossip, grapevine, hearsay, old wives' tale, report, rumor, rumour, story, tale, talk, tittle-tattle, whisper
شایعهفرهنگ فارسی معین(یِ عَ یا عِ) [ ع . شایعة ] (اِ.) مؤنث شایع . خبری که شیوع یافته باشد. ج . شایعات .
شایعهدیکشنری فارسی به انگلیسیcomment, gossip, grapevine, hearsay, old wives' tale, report, rumor, rumour, story, tale, talk, tittle-tattle, whisper