شتامیلغتنامه دهخداشتامی . [ ش َت ْ تا ] (حامص ) شتام بودن . بدزبانی . بدزبانی کردن : ابوالمعالی نگارگر مؤمن و معتقد و متدین بوده است وهرگز به شتامی و لعانی معروف نبود. (النقض ص 108).
شتیمیلغتنامه دهخداشتیمی . [ ش ُ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به شتیم که بطنی است از بنی ضبه . (از انساب سمعانی ).
شتاملغتنامه دهخداشتام . [ ش َت ْ تا ] (ع ص ) شاتم . دشنام دهنده . (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). بدزبان : بهری خوارج شدند و بهری غالی ... و بهری شتام و لعان و عیاب شدند... (کتاب النقض ص 375).
شتامةلغتنامه دهخداشتامة. [ ش َ م َ ] (اِخ ) شتیم بن ثعلبه ، پدر قبیله ای است در ضبه . (منتهی الارب ).
شتامةلغتنامه دهخداشتامة. [ ش َ م َ ] (ع مص ، اِمص ) زشت روی گردیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || زشت رویی همراه با تندخویی . (از ذیل اقرب الموارد).