شترشکنلغتنامه دهخداشترشکن . [ ش ُ ت ُ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) اشترشکن . که شتر را بشکند. خردکننده ٔ شتر به نیرو. || کنایه از قوی و نیرومند است . رجوع به اشترشکن شود.
اشترشکنلغتنامه دهخدااشترشکن . [ اُ ت ُ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) کُشنده ٔ شتر. درهم شکننده ٔ شتر : اشتر نادان بنادانی فروخسبد براه بی خبر باشد از آن شیری که هست اشترشکن .منوچهری .