شتریانCamelidaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راستۀ زوجسمسانان که جثهای متوسط تا بزرگ دارند با گردن بلند و لاغر و سر کوچک و باریک؛ این جانوران پوزه دارند و لب بالایشان دارای یک شکاف است
شترانلغتنامه دهخداشتران . [ ش ُ ت ُ ] (اِخ ) دهی از بخش سومار شهرستان قصرشیرین . دارای 200 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ کنگیر و محصول آن غلات ، لبنیات ، برنج ومختصر حبوب است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
شترپانلغتنامه دهخداشترپان . [ ش َ رَ ] (اِ مرکب ) شهربان . حاکم . والی . صورت تخفیف یافته ٔ کلمه ٔ خشترپاون است . داریوش شاهنشاهی ایران را به قسمتهای بزرگ تقسیم کرد و هر کدام را به یک نفر مأمور که از مرکزمعین میشد سپرد. این مأمور را «خشرپاون » مینامیدندو ظن قوی این است که این کلمه را «خشثروپا
شطرانلغتنامه دهخداشطران . [ ش َ ] (ع ص ) قدح شطران ؛ قدحی که نیمه ٔ وی پر باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کوزه ٔ نیم آب . (مهذب الاسماء). || شعر شطران ؛ موی سپید و سیاه . (از اقرب الموارد).
ده شترانلغتنامه دهخداده شتران . [ دِه ْ ش ُ ت ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میمند بخش شهر بابک شهرستان یزد. واقع در 30هزارگزی خاور شهر بابک . دارای 1104 سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. شغل زنان کرباس بافی . راه آن فرعی
شتر بلخیCamelus bactrianusواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ شتریان و راستۀ زوجسُمسانان به رنگ خاکستری-قهوهای و با دو کوهان هرمی و پاهایی سخت و خشن که برای راهپیمایی در بیابانهای صخرهای آسیا مناسب است
شترچۀ حقیقیVicugna vicugnaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ شتریان و راستۀ زوجسُمسانان با بدن باریک و گردن نسبتاً بلند و طویل و سر نسبتاً کوچک و گوشها و چشمهای برجسته که گردن و پشت و پهلوهای آن قهوهای روشن و شکم و سطوح داخلی رانها سفید است