شخصیتلغتنامه دهخداشخصیت . [ ش َصی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) شرافت . رفعت . بزرگواری . مرتبه و درجه . (ناظم الاطباء). || صاحب وجودی . وجود. منش . || ملاطفت . || نجابت . (ناظم الاطباء). || (اِ) در اصطلاح روانشناسی ، شخصیت یا منش عبارت از مجموع نفسانیات (احساسات ، افکار، عواطف و...) هر کسی است که
شخصیتفرهنگ فارسی عمید۱. ذات هر شخص.۲. (روانشناسی) خلقوخوی مخصوص هرکس؛ مجموعۀ خصایص یک فرد که او را از دیگران متمایزمیکند.۳. شرافت و بزرگواری.
شخصیتدیکشنری فارسی به انگلیسیbeing, character, complexion, heart, individuality, person, personage, personality, presence, split personality
شخصیتفرهنگ فارسی معین(شَ یَّ) [ ع . ] (مص جع .) 1 - مجموعة خ صایص باطنی و رفتارهای اجتماعی یک شخص . 2 - مجموعة خصوصیات یک انسان .
شخصیةلغتنامه دهخداشخصیة. [ ش َ صی ی َ ](ع ص نسبی ) مؤنث شخصی . منسوب به شخص . ج ، شخصیات .- احوال شخصیة ؛ مسائل مربوط به شخص از نظر تابعیت و سن و جنسیت و ولادت و فوت و ازدواج و طلاق . رجوع به احوال شخصی شود.- قضیه ٔ شخصیة ؛ در اصطلاح منط
اسپینزالغتنامه دهخدااسپینزا. [ اِ ن ُ ] (اِخ ) اسپینوزا. باروخ . فیلسوف هلاندی ، مولد آمستردام 1632 م . وی از خانواده ای یهودی و متمول بود و علوم عالیه و زبانهای قدیم و مخصوصاً عبری را بیاموخت و در ملل و نحل ، سیاست و نقدآئین یهود تبحر یافت . وی فریفته ٔ فلسفه ٔ