شخصیلغتنامه دهخداشخصی . [ ش َ ] (ص نسبی ) مخصوص کسی . (یادداشت مؤلف ). منسوب به شخص . (از اقرب الموارد).- احوال شخصی ؛ در اصطلاح حقوقی اموری است که وضع شخص را در خانواده و کشور معین کند و آنها عبارتند از: 1- تابعیت <span class="h
شخصیدیکشنری فارسی به انگلیسیcivilian, intimate, noncombatant, particular, personal, private, somebody, special, subjective
introvertدیکشنری انگلیسی به فارسیخویشتن گرای، شخصی که متوجه بباطن خود است، بسوی درون کشیدن، بخود متوجه کردن
انطوائيدیکشنری عربی به فارسیبسوي درون کشيدن , بخود متوجه کردن , شخصي که متوجه بباطن خود است , خويشتن گراي
شخصیلغتنامه دهخداشخصی . [ ش َ ] (ص نسبی ) مخصوص کسی . (یادداشت مؤلف ). منسوب به شخص . (از اقرب الموارد).- احوال شخصی ؛ در اصطلاح حقوقی اموری است که وضع شخص را در خانواده و کشور معین کند و آنها عبارتند از: 1- تابعیت <span class="h
شخصیدیکشنری فارسی به انگلیسیcivilian, intimate, noncombatant, particular, personal, private, somebody, special, subjective
شخصیلغتنامه دهخداشخصی . [ ش َ ] (ص نسبی ) مخصوص کسی . (یادداشت مؤلف ). منسوب به شخص . (از اقرب الموارد).- احوال شخصی ؛ در اصطلاح حقوقی اموری است که وضع شخص را در خانواده و کشور معین کند و آنها عبارتند از: 1- تابعیت <span class="h
غرض شخصیلغتنامه دهخداغرض شخصی . [ غ َ رَ ض ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غرض نفسانی . سود خود جستن و دشمنی و کینه داشتن با کسی . رجوع به غرض و غرض نفسانی شود.
حوزۀ پوششی شبکۀ شخصیpersonal operating spaceواژههای مصوب فرهنگستانناحیۀ کوچکی که تحت پوشش شبکۀ شخصی بیسیم است اختـ . حوش POS 2
خدمات شمارۀ شخصیpersonal number service, PNSواژههای مصوب فرهنگستانیکی از قابلیتهای شبکۀ هوشمند که در آن به مشترک، یک شمارۀ شخصی تخصیص داده میشود که برطبق جدول زمانبندیشده میتواند از آن هم برای تلفن ثابت و هم برای تلفن همراه استفاده کند