شدآمدلغتنامه دهخداشدآمد. [ ش ُ م َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) معاشرت . آمد و شد. رفت و آمد. آمد و رفت . مراوده . (یادداشت مؤلف ) : شدآمدش بینم سوی زرگران هماره ستوهند از او دیگران . ابوشکور.شدآمد بیفزود نزدیک اوی برآمیخت با
شدآمد کردنلغتنامه دهخداشدآمد کردن . [ ش ُ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آمد و شدکردن . رفت و آمد کردن . تعقم . (تاج المصادر بیهقی ).
حوزهبندی شدآمدtrafftic zoningواژههای مصوب فرهنگستانتقسیمبندی یک محدودۀ شهری به نواحی یا مناطق متعدد برای انجام مطالعات مربوط به شدآمد
شدآمدلغتنامه دهخداشدآمد. [ ش ُ م َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) معاشرت . آمد و شد. رفت و آمد. آمد و رفت . مراوده . (یادداشت مؤلف ) : شدآمدش بینم سوی زرگران هماره ستوهند از او دیگران . ابوشکور.شدآمد بیفزود نزدیک اوی برآمیخت با
شدآمدلغتنامه دهخداشدآمد. [ ش ُ م َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) معاشرت . آمد و شد. رفت و آمد. آمد و رفت . مراوده . (یادداشت مؤلف ) : شدآمدش بینم سوی زرگران هماره ستوهند از او دیگران . ابوشکور.شدآمد بیفزود نزدیک اوی برآمیخت با
حوزهبندی شدآمدtrafftic zoningواژههای مصوب فرهنگستانتقسیمبندی یک محدودۀ شهری به نواحی یا مناطق متعدد برای انجام مطالعات مربوط به شدآمد
دور شدآمدtraffic patternواژههای مصوب فرهنگستانمسیر مشخص پرواز هواگَرد در هنگام تقرب یا ترک فرودگاه متـ . دورِ ترافیک
راه کمتردد،راه کمشدآمدlightly trafficked roadواژههای مصوب فرهنگستانراهی که حجم تردد متوسط روزانة آن در سال کمتر از 15000 وسیلة نقلیه باشد