شرابدیکشنری عربی به فارسیمشروب , اشاميدني , نوشابه , شربت , اشاميدن , نوشانيدن , سراب , کوراب , نقش بر اب , امر خيالي , وهم
شرابفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. هرمایعی که آشامیده شود؛ آشامیدنی؛ نوشیدنی؛ نوشابه.۲. آب انگور یا میوۀ دیگر که تخمیر شده باشد؛ می؛ باده. شراب پخته: شراب رسیده؛ شراب چکیده؛ شراب کهنه. شراب پش
طهورلغتنامه دهخداطهور. [ طَ ] (ع مص ) طهارت کردن . (منتهی الارب ). پاک کردن . پاکیزه ساختن . || (اِ) آب دستی آنچه بدان طهارت کنند. (منتهی الارب ). || (ص ) پاک کننده . (منتهی الا
شرابلغتنامه دهخداشراب . [ ش َ ] (ع اِ) آشامیدنی از مایعات که جویدن در آن نباشد، حلال باشد یا حرام . ج ، اشربة. آشامیدنی . نوشیدنی . آب . مقابل طعام . (یادداشت مؤلف ). هر شی ٔ ر
باده ٔ شیرازلغتنامه دهخداباده ٔ شیراز. [ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باده ٔ شیرازی . بمعنی شرابی که در شیراز اندازند. مخلص کاشی گوید:غربت افتاد چو دلخواه وطن میگرددباده را شی
امیدی طهرانیلغتنامه دهخداامیدی طهرانی . [ اُ دی ِ طِ ] (اِخ ) ارجاسب یا مسعود . از شاگردان حکیم معروف جلال الدین دوانی بوده و در قصیده سرایی مهارت داشته و با شاه اسماعیل صفوی معاصر بوده