شربتلغتنامه دهخداشربت . [ ش َ ب َ ] (ع اِ) آشامیدنی : چندانکه شربت مرگ را تجرع افتد... هرآینه بدوباید پیوست . (کلیله و دمنه ). شربتهای تلخ که آن روزتجرع افتد واجب کند که محبت دنیا را بر دلها سرد کند. (کلیله و دمنه ). هر که درگاه ملوک را لازم گیرد و از... تجرع شربتهای ت
شربتفرهنگ فارسی عمید۱. مقداری از آشامیدنی که به یکبار آشامیده شود.۲. مخلوط عصارۀ میوه و آب که قند یا شکر در آن حل کرده باشند.۳. (پزشکی) داروی آشامیدنی حاوی قند.⟨ شربت الماس: [قدیمی، مجاز] شمشیر آبدار؛ شمشیر تیز.⟨ شربت حیوان: [قدیمی] آب حیات؛ شربت خضر.
شربت دارفرهنگ فارسی عمیدخدمتکاری که شربت درست میکند و انواع نوشیدنیها و لوازم شربتخانه به او سپرده میشود.
مخزندیکشنری عربی به فارسیدولا بچه , گنجه خوراک , خوراکي , ابدار خانه , شربت خانه , مخصوص لوازم سفره , انباره , انبار کردن , ذخيره کردن , انبار , مخزن , انبار کالا , انبار گمرک , بارخانه
شربتلغتنامه دهخداشربت . [ ش َ ب َ ] (ع اِ) آشامیدنی : چندانکه شربت مرگ را تجرع افتد... هرآینه بدوباید پیوست . (کلیله و دمنه ). شربتهای تلخ که آن روزتجرع افتد واجب کند که محبت دنیا را بر دلها سرد کند. (کلیله و دمنه ). هر که درگاه ملوک را لازم گیرد و از... تجرع شربتهای ت
شربتفرهنگ فارسی عمید۱. مقداری از آشامیدنی که به یکبار آشامیده شود.۲. مخلوط عصارۀ میوه و آب که قند یا شکر در آن حل کرده باشند.۳. (پزشکی) داروی آشامیدنی حاوی قند.⟨ شربت الماس: [قدیمی، مجاز] شمشیر آبدار؛ شمشیر تیز.⟨ شربت حیوان: [قدیمی] آب حیات؛ شربت خضر.
شربتلغتنامه دهخداشربت . [ ش َ ب َ ] (ع اِ) آشامیدنی : چندانکه شربت مرگ را تجرع افتد... هرآینه بدوباید پیوست . (کلیله و دمنه ). شربتهای تلخ که آن روزتجرع افتد واجب کند که محبت دنیا را بر دلها سرد کند. (کلیله و دمنه ). هر که درگاه ملوک را لازم گیرد و از... تجرع شربتهای ت
شربتفرهنگ فارسی عمید۱. مقداری از آشامیدنی که به یکبار آشامیده شود.۲. مخلوط عصارۀ میوه و آب که قند یا شکر در آن حل کرده باشند.۳. (پزشکی) داروی آشامیدنی حاوی قند.⟨ شربت الماس: [قدیمی، مجاز] شمشیر آبدار؛ شمشیر تیز.⟨ شربت حیوان: [قدیمی] آب حیات؛ شربت خضر.