شره شرهلغتنامه دهخداشره شره . [ ش ِرْ رَ ش ِرْ رَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) در تداول عامه ، پاره پاره (جامه ). (یادداشت مؤلف ). شرمبه شرمبه . شرنبه شرنبه . لقمه لقمه . تکه تکه . رجوع به شرمبه شود.
سره سرهلغتنامه دهخداسره سره . [ س َ رَ / رِ س َ رَ / رِ ] (ق مرکب ) خوب خوب . نیک نیک : اکنون بنشینم سره سره نظر میکنم تا نغزیهای ترا ای اﷲ می بینم . (کتاب المعارف ).
شرعلغتنامه دهخداشرع . [ ش َ ] (ع مص ) پیدا کردن برای کسی راه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): شرع لهم شرعاً؛ آشکار کرد راه برای کسان . (از اقرب الموارد). پدید کردن . (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 61) (المصادر زوزنی ) (دهار). بیان و اظهار. (از تعریفات
شرعلغتنامه دهخداشرع . [ ش ِ ] (ع اِ) دوال نعلین . || تارهای بربط. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زه کمان . (دهار).
شرعلغتنامه دهخداشرع . [ ش ُ رُ ](ع اِ) ج ِ شراع . وترها. (یادداشت به خط دهخدا) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به شِراع شود.
شرعلغتنامه دهخداشرع . [ ش ُرْ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شارع . شارعة. یقال : ابل شُرَّع و رماح شُرَّع . (از ناظم الاطباء). رجوع به شارع و شارعة شود. || ماهی سردروادارنده . (منتهی الارب ): حیتان شُرَّع ؛ ماهی هائی که سرها را بلند کرده اند. (ناظم الاطباء). || به کنار آب آیندگان .(ترجمان علامه ٔ جرجا
شرعدیکشنری عربی به فارسیبصورت قانون دراوردن , وضع کردن(قانون) تصويب کردن , نمايش دادن , قانوني کردن , اعتبار قانوني دادن , برسميت شناختن , قانون وضع کردن , وضع شدن (قانون)
حجت شرعلغتنامه دهخداحجت شرع . [ ح ُج ْ ج َ ت ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لقبی بوده است برای تعظیم روحانیون و مقدسان مذهبی : با وجود چنین دو حجت شرع ری و خوی کوفه دان و مصر شمار.خاقانی (دیوان چ سجادی ص 202</span
حاکم شرعلغتنامه دهخداحاکم شرع . [ ک ِ م ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجتهدی که به دعاوی رسد و حکومت در مرافعات کند. مقام قضائی روحانیون قدیم که به حل ّ و فصل دعاوی مردم قیام میکردند. قاضیی که بر طبق قوانین مذهبی حکم دهد. رجوع به محکمه ٔ شرع و آیین دادرسی تألیف متین دفتری سال <span class="hl"
چراغ شرعلغتنامه دهخداچراغ شرع . [ چ َ / چ ِ غ ِ ش َ ] کنایه از مخبر صادق . (آنندراج ). حضرت رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله . (مجموعه ٔ مترادفات ص 123). مترادف چراغ هدایت . (مجموعه ٔ مترادفات ). کنایه از نبی اکرم و خاتم النبیین صلّی ا
خلاف شرعلغتنامه دهخداخلاف شرع . [ خ ِ / خ َ ف ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ضد قانون شریعت و عدالت . (ناظم الاطباء). ناروا. حرام . ناموافق عدالت . (یادداشت بخط مؤلف ).