شرمنده کردنلغتنامه دهخداشرمنده کردن . [ ش َ م َ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خجل کردن . تخجیل . شرمسار کردن . شرمنده ساختن . (یادداشت مؤلف ).
شرمندهلغتنامه دهخداشرمنده . [ ش َ م َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) شرمسار. شرمگین . (فرهنگ فارسی معین ). خجل . (ناظم الاطباء). منفعل . سرافکنده . شرمسار. (مخفف شرم منده - از شرم به معنی حیا، و منده و مند). (یادداشت مؤلف ). اسم فاعل از شرمیدن ، اگرچه شرم اسم جامد است مگ
شرمندهلغتنامه دهخداشرمنده . [ ش َ م َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) شرمسار. شرمگین . (فرهنگ فارسی معین ). خجل . (ناظم الاطباء). منفعل . سرافکنده . شرمسار. (مخفف شرم منده - از شرم به معنی حیا، و منده و مند). (یادداشت مؤلف ). اسم فاعل از شرمیدن ، اگرچه شرم اسم جامد است مگ
شرمندهلغتنامه دهخداشرمنده . [ ش َ م َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) شرمسار. شرمگین . (فرهنگ فارسی معین ). خجل . (ناظم الاطباء). منفعل . سرافکنده . شرمسار. (مخفف شرم منده - از شرم به معنی حیا، و منده و مند). (یادداشت مؤلف ). اسم فاعل از شرمیدن ، اگرچه شرم اسم جامد است مگ