شریعةلغتنامه دهخداشریعة. [ ش َ ع َ ] (اِخ ) نام دیگر نهر اردن . (نخبةالدهر دمشقی ص 107) (از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به اردن شود.
شریعةلغتنامه دهخداشریعة. [ ش َ ع َ ] (ع اِ) راه پیداکرده ٔ خدای تعالی بر بندگان در بندگی خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برخی گفته اند: راه کیش وآیین است و به این معنی توان گفت شرع و شریعت دو لفظ مترادف باشند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از اقرب الموارد). راه دین . (از تعریفات ج
شرحةلغتنامه دهخداشرحة. [ ش َ ح َ ] (ع اِ) قطعه ای از گوشت مانند شریحة و شریح یا قطعه ای از گوشت فربه بدرازابریده . (از تاج العروس ). پاره ٔ گوشت فربه بدرازابریده ، یا عام است . (از منتهی الارب ). || قطعه ای از گوشت . (از اقرب الموارد) (تاج العروس ). یک پرده . یک ورقه از گوشت . (یادداشت مؤلف
شرحةلغتنامه دهخداشرحة. [ ش َح َ ] (اِخ ). ابن عوّةبن حجیةبن وهب بن حاضر. از بنی سامةبن لؤی است . (از تاج العروس ) (از منتهی الارب ).
شرعهلغتنامه دهخداشرعه . [ ش ِ ع َ ] (ع اِ) آبشخور. آبشخوار : شرعه ٔ ممالک او از شوائب کدورت صافی شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 5). از شرعه ٔ لطفت و صحیفه ٔ کرمت به شربتی آب حیات و فصلی از باب نجات بهره مند شوم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص <sp
شرعةلغتنامه دهخداشرعة. [ ش َ رَ ع َ ] (ع اِ) صفه ٔ مسقّف و پوشیده . ج ،اشراع . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کشتی . || رواق و پیش طاق . (ناظم الاطباء).
شريعةدیکشنری عربی به فارسیتصويبنامه , تصميم , حکم , قانون کلي , قانون شرع , مجموعه کتب , قانون گزاري کردن , () دره عميق وباريک
صدرالشریعةلغتنامه دهخداصدرالشریعة. [ ص َ رُش ْ ش َ ع َ ] (اِخ ) برهان الدین محمودبن صدرالشریعة. وی جد صدرالشریعة عبیداﷲبن مسعود است ، و نبوغ او در حدود سال 630 هَ . ق .بود. او راست : وقایة الروایة فی مسائل الهدایة که آن را شروح مفصلی است . (معجم المطبوعات ستون <spa
صدرالشریعةلغتنامه دهخداصدرالشریعة. [ ص َ رُش ْ ش َ ع َ ] (اِخ ) عبیداﷲبن مسعودبن تاج الشریعة محمودبن صدرالشریعة احمدبن جمال الدین عبیداﷲ المحبوبی البخاری الحنفی . وی مجد را از پدران خویش بمیراث برد و از جدش تاج الشریعة محمد علم فراگرفت و بفراهم آوردن نفائس و جمع فوائد او عنایتی وافر داشت . کتاب وقا