ترشیدگی بینشانflat sour spoilage, flat sour, F.S.S.واژههای مصوب فرهنگستاننوعی فساد در مواد کنسروی که براثر فعالیت باکتریها ایجاد میشود، ولی گاز تولید نمیشود و درنتیجه دو سر قوطی صاف و بدون بادکردگی است
تأریشلغتنامه دهخداتأریش . [ ت َءْ ] (ع مص ) برافروختن آتش را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بدی افکندن میان قوم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شر انگیختن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (مجمل اللغه ). || برانگیختن حرب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آتش حرب
شغبلغتنامه دهخداشغب . [ ش َ / ش َ غ َ ] (ع مص ) برانگیختن فتنه و شر را بر قومی . (ناظم الاطباء). تهییج شر. (یادداشت مؤلف ) (از اقرب الموارد). برانگیختن فتنه و تباهی و خصومت و نزاع . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: شغیهم و شغب علیهم و شغب بهم ؛ یعنی شر را
تأریثلغتنامه دهخداتأریث . [ت َءْ ] (ع مص ) ورغلانیدن بعضی را بر بعضی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برغلانیدن و برانگیختن . (آنندراج ). شر انگیختن میان قومی . (تاج المصادر بیهقی ). شور انگیختن میان قومی . (زوزنی ) : ابناء دولت و انشاء حضرت زبان وقیعت دراز کردند و در
انگیختنلغتنامه دهخداانگیختن . [ اَ ت َ ] (مص ) جنباندن از جای . (برهان قاطع) (از هفت قلزم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جنبانیدن . (انجمن آرا). برجهانیدن . (آنندراج ). بلند ساختن . برکشیدن . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). به حرکت درآوردن : تیغی
شرلغتنامه دهخداشر. [ ش َ ] (اِ) نامی است که در نور و مازندران به شمشاد دهند. (از درختان جنگلی ایران ص 193).
شرلغتنامه دهخداشر. [ ش ِ ] (اِ) نامی است از جمله ٔ نامهای آفتاب عالمتاب . (برهان ) (آنندراج ). اما ظاهراً مصحف «مثر» (= مهر) است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
شرلغتنامه دهخداشر. [ ش ُ ] (اِ صوت ) آواز ریختن آب از بلندی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شرشرشود. || آب جاری . کر یا شر. کر و شر. در تداول عوام آب کر و آب جاری که شرعاً مطهرند و بی تغییر بو و طعم و رائحه نجس نشوند. (یادداشت مؤلف ).
ربیعبن بشرلغتنامه دهخداربیعبن بشر. [ رَ ع ِ ن ِ ب ِ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی گوید: عمر و جابر و انس را دریافت و در عهد ابودوانق نماند. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 247 شود.
دوشرلغتنامه دهخدادوشر. [ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز. 269 تن سکنه . آب آن از چشمه و رود تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
تاریخ البشرلغتنامه دهخداتاریخ البشر. [ خُل ْ ب َ ش َ ] (ع اِ مرکب ) انسان شناسی . تاریخ طبیعی انسان .
تاشرلغتنامه دهخداتاشر. [ ش ِ ] (اِخ ) خانه ای بسیار قدیمی در «اورلئانه » که در تملک امپراتریس ژوزفین درآمده بود.