شستنیلغتنامه دهخداشستنی . [ ش ُ ت َ ] (ص لیاقت ، اِ) هر چیزی قابل شستن و سزاوار شستن . || آبی که در شستشو بکار می برند. (ناظم الاطباء).
گسستنیلغتنامه دهخداگسستنی . [ گ ُ س َس ْ ت َ ] (ص لیاقت ) قابل گسستن .درخور قطع شدن و پاره گردیدن . رجوع به گسستن شود.
دست شستنیلغتنامه دهخدادست شستنی . [ دَ ش ُ ت َ ] (اِ مرکب ) آنچه برای شستن دست بکار برند، و هر آب آغشته شده به سدر و یا چوبک جهت شستشوی . (ناظم الاطباء): غاسول ، غسلة، مطراة؛ دست شستنی پرورده ٔ در خوشبویها. (منتهی الارب ).
دست شستنیلغتنامه دهخدادست شستنی . [ دَ ش ُ ت َ ] (اِ مرکب ) آنچه برای شستن دست بکار برند، و هر آب آغشته شده به سدر و یا چوبک جهت شستشوی . (ناظم الاطباء): غاسول ، غسلة، مطراة؛ دست شستنی پرورده ٔ در خوشبویها. (منتهی الارب ).
نشستنیلغتنامه دهخدانشستنی . [ ن َ ش ُ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل شست و شو نیست . مقابل شستنی . رجوع به شستنی شود.
ناشستنیلغتنامه دهخداناشستنی . [ ش ُ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل شستن نیست . که نتوان آن را شست . که ازدر شستشو نباشد. مقابل شستنی . رجوع به شستنی شود.
درنشستنیلغتنامه دهخدادرنشستنی . [ دَ ن ِ ش َ ت َ ] (ص لیاقت ) هر چیز لایق سواری . (ناظم الاطباء). ولی صحیح آن می نماید که «برنشستنی » باشد، چه برنشستن به معنی سوار شدن بر اسب است .
دست شستنیلغتنامه دهخدادست شستنی . [ دَ ش ُ ت َ ] (اِ مرکب ) آنچه برای شستن دست بکار برند، و هر آب آغشته شده به سدر و یا چوبک جهت شستشوی . (ناظم الاطباء): غاسول ، غسلة، مطراة؛ دست شستنی پرورده ٔ در خوشبویها. (منتهی الارب ).
سرشستنیلغتنامه دهخداسرشستنی . [ س َ ش ُ ت َ ] (ص لیاقت ، اِ مرکب ) آنچه بدان سر شویند: غِسْل ؛ سرشستنی چون خطمی و گل و جز آن . (منتهی الارب ).
ناشستنیلغتنامه دهخداناشستنی . [ ش ُ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل شستن نیست . که نتوان آن را شست . که ازدر شستشو نباشد. مقابل شستنی . رجوع به شستنی شود.
نانشستنیلغتنامه دهخدانانشستنی . [ ن ِ ش َ ت َ ] (ص لیاقت ) که نشستنی نیست . که نخواهد نشست . که نتواند نشست . مقابل نشستنی . || آرام ناگرفتنی . تمام ناشدنی . رجوع به نانشسته شود.