لغتنامه دهخدا
پشتاپشت . [ پ ُ پ ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) پشت سرهم . پیاپی متوالی . مسلسل . متصل : و از شیخ ابوعبداﷲ خفیف می آید رحمةاﷲ علیه که چون از دنیا بیرون شد چهل چله ٔ پشتاپشت بداشته بود. (هجویری ). پس از مطبخها هاون ها و چیزهای سنگی بیاویختند از نهیب جان ، و بر