شعبة مرجانيةدیکشنری عربی به فارسیتپه دريايي , جزيره نما , مرض جرب , پيچيدن و جمع کردن بادبان , جمع کردن
شعبةلغتنامه دهخداشعبة. [ ش ُ ب َ ] (ع اِ) شعبه . شاخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 61). شاخ درخت . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). شاخ برین درخت . (دهار). شاخه (در درخت ). شاخچه . شاخک . شاخ خر
شعبهلغتنامه دهخداشعبه . [ ش ُ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) نام یک سردار عرب . (فرهنگ لغات ولف ) : چو شعبه بیامد به نزدیک سعدابا آن سخنها چو غرنده رعد.فردوسی .
شعبهلغتنامه دهخداشعبه . [ ش ُ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه . سکنه ٔ آن 150 تن و آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و پنبه و صنایع دستی زنان قالیچه و برک بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9
شعبهلغتنامه دهخداشعبه .[ ش ُ ب َ / ب ِ ] (ع اِ) شعبة. شاخه . (ناظم الاطباء). شاخه ٔ درخت . شاخ درخت . (یادداشت مؤلف ) : این سید شعله ای بود از نور نبوت و شعبه ای از دوحه ٔرسالت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 2
جمع کردندیکشنری فارسی به عربیتجمع , حاسبة المراهنات , دبر , سل , شعبة مرجانية , في , کتلة , مبلغ , مجموع , مجموع اجمالي , محفظة
شعبةلغتنامه دهخداشعبة. [ ش ُ ب َ ] (ع اِ) شعبه . شاخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 61). شاخ درخت . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). شاخ برین درخت . (دهار). شاخه (در درخت ). شاخچه . شاخک . شاخ خر
شعبةلغتنامه دهخداشعبة. [ ش ُ ب َ ] (اِخ ) ابن حجاج بن ورد ازدی بصری ، مکنی به ابوبسطام و متوفای سال 160 هَ . ق . او راست : کتاب تفسیر. (از یادداشت مؤلف ). از ائمه ٔ مسلمین و رکنی متین از ارکان دین است . (از منتهی الارب ).
شعبةلغتنامه دهخداشعبة. [ ش ُ ب َ ] (اِخ ) ابن عیاش ، مکنی به ابوبکر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ابوبکربن عیاش و نامه ٔ دانشوران ج 1 ص 597 شود.
شعبةلغتنامه دهخداشعبة. [ ش ُ ب َ ] (ع اِ) شعبه . شاخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 61). شاخ درخت . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). شاخ برین درخت . (دهار). شاخه (در درخت ). شاخچه . شاخک . شاخ خر
شعبةلغتنامه دهخداشعبة. [ ش ُ ب َ ] (اِخ ) ابن حجاج بن ورد ازدی بصری ، مکنی به ابوبسطام و متوفای سال 160 هَ . ق . او راست : کتاب تفسیر. (از یادداشت مؤلف ). از ائمه ٔ مسلمین و رکنی متین از ارکان دین است . (از منتهی الارب ).
شعبةلغتنامه دهخداشعبة. [ ش ُ ب َ ] (اِخ ) ابن عیاش ، مکنی به ابوبکر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ابوبکربن عیاش و نامه ٔ دانشوران ج 1 ص 597 شود.
منشعبةلغتنامه دهخدامنشعبة. [ م ُ ش َ ع ِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث منشعب . ج ، منشعبات . رجوع به منشعب و منشعبات شود. || (اصطلاح صرف عربی ) بناهای جداگردیده از اصل به الحاق یا تکرار حرفی مانند اکرم وکَرَّم َ. (از تعریفات جرجانی ). رجوع به منشعب شود.
مشعبةلغتنامه دهخدامشعبة. [ م ُ ش َع ْ ع َ ب َ ] (ع ص ) قصعة مشعبة؛ کاسه ٔ پیوندخورده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).