لغتنامه دهخدا
شعر.[ ش ِ ] (ع اِ) علم . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دانش . فقه . فهم . درک . ادراک . وقوف . (یادداشت مؤلف ). دانایی . (نصاب الصبیان ). || چکامه و چامه و سرود و نظم و بیت و سخن موزون و مقفا اگرچه بعضی قافیه را شرط شعر نمی دانند. (ناظم الاطباء). در عرف علمای عربی سخنی ک