شفروه ایلغتنامه دهخداشفروه ای . [ ش َ ف َرْ وَ ] (اِخ ) شرف الدین شفروه یا شفروه ای . از شاعران اواخر قرن ششم هجری و از ستایشگران سلجوقیان بود. دیوان او حاوی 8000 بیت است . از آثار او رساله ای را یاد کرده اند که در مقابل «اطباق الذهب » زمخشری مشتمل بر پند و موعظه
شفروهلغتنامه دهخداشفروه . [ ش َ ف َرْ وَ ] (اِخ ) خاندان شفروه ، از خاندانهای مشهور اصفهان است که چند تن از بزرگان علما و شعرا بدان منسوبند و در قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری در ایران و غالب ممالک اسلامی اشتهار داشتند. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به لباب الالباب ج 1<
صفراویفرهنگ فارسی عمید۱. مربوط به صفرا.۲. ناشی از صفرا.۳. [قدیمی، مجاز] به رنگ زرد.۴. [قدیمی، مجاز] تندمزاج؛ تندخو.
شرف الدین اصفهانیلغتنامه دهخداشرف الدین اصفهانی . [ ش َ رَ فُدْ دی اِ ف َ ](اِخ ) یا شرف الدین شفروه ای . رجوع به شفروه ای شود.
شهرروافرهنگ فارسی عمید= شهروا: ◻︎ نقرۀ ما اگرچه شهررواست / پیش نقاد رٲی او شد رد (شرفشفروهای: لغتنامه: شهرروا).
سبزتبرکفرهنگ فارسی عمیدآسمان: ◻︎ یکروزه وجه حاشیهٴ درگه تو نیست / چندین ذخیرهها که بر این سبزتبرک است (شرف شفروه: لغتنامه: تبرک).
شفروهلغتنامه دهخداشفروه . [ ش َ ف َرْ وَ ] (اِخ ) خاندان شفروه ، از خاندانهای مشهور اصفهان است که چند تن از بزرگان علما و شعرا بدان منسوبند و در قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری در ایران و غالب ممالک اسلامی اشتهار داشتند. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به لباب الالباب ج 1<
شفروهلغتنامه دهخداشفروه . [ ش َ ف َرْ وَ ] (اِخ ) خاندان شفروه ، از خاندانهای مشهور اصفهان است که چند تن از بزرگان علما و شعرا بدان منسوبند و در قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری در ایران و غالب ممالک اسلامی اشتهار داشتند. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به لباب الالباب ج 1<