شله قلمکارلغتنامه دهخداشله قلمکار. [ ش ُ ل َ / ل ِ / ش ُل ْ ل َ / ل ِ ق َ ل َ ] (اِ مرکب ) آشی است که همه احرار بقول و جز آن را در وی کنند و نیز گوشت در وی مهرا کنند. آشی از همه سبزیها و گوشت و برن
شله قلمکارفرهنگ فارسی عمیدنوعی آش که در آن گوشت لهکرده و انواع حبوب میریزند. Δ بیشتر بهصورت نذری و در ماه محرم طبخ میکنند.
شله قلمکارفرهنگ فارسی معین( ~ . قَ لَ) (اِمر.) 1 - نوعی آش که در آن نخود پوست گرفته ، عدس ، لوبیا، گوشت ، پیاز، برنج و سبزی می ریزند. 2 - (عا.) هر چیز قَر و قاطی .
پیسلهلغتنامه دهخداپیسله . [ پ َ ل ِ ] (اِخ ) پِیْزلی . شهری باسکاتلند در قلمرو کنت (رنفریو)، دارای 84800 تن سکنه . آنجا بافتن شال و پارچه های پشمی رائج و دارای معدن آهن است .
سگیلهلغتنامه دهخداسگیله . [ س َ ل َ / ل ِ ] (اِ) آه . (ناظم الاطباء). || آروغ . (ناظم الاطباء). فواق . (ناظم الاطباء).
سلحلغتنامه دهخداسلح . [ س َ ] (ع مص )سرگین کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).حدث کردن . (تاج المصادر بیهقی ). غائط کردن . (المصادر زوزنی ). || شمشیر دادن و شمشیر را سلاح کسی ساختن . یقال : سلحته السیف ؛ شمشیر را سلاح او ساختم و دادم او را شمشیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).<b
آش شله قلمکاردیکشنری فارسی به انگلیسیfragmentary, hodgepodge, hotchpotch, medley, mélange, mess, mishmash, mixed bag, motley, ragbag
hodgepodgesدیکشنری انگلیسی به فارسیhodgepodges، چیز درهم و برهم، خوراک همه چیز درهم، مخلوط، اش شله قلمکار
شلهلغتنامه دهخداشله . [ ش َ ل َ / ل ِ ] (اِ) کشتن قاتل را گویند در عوض مقتول و به عربی قصاص خوانند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ).- شله کردن ؛ قصاص کردن . قاتل را به عوض مقتول کشتن : شله کرد
شلهلغتنامه دهخداشله . [ ش َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه . سکنه ٔ آن 150 تن . آب آن از چاه . محصول عمده ٔ آنجا غلات ، حبوب و لبنیات می باشد. راه ماشین رو دارد. زمستان گله داران گرمسیر حدود سرقلعه میروند. در آمار این ده را حسن آباد ن
شلهلغتنامه دهخداشله . [ ش َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) بت . (ناظم الاطباء) (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا). وثن . صنم . (ناظم الاطباء). || زنبیل . (یادداشت مؤلف ) : تمامیت آن خلق خوردند و سیر شدند و فراهم آوردند هرچه در زم
شلهلغتنامه دهخداشله . [ ش ِل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) پارچه ٔ نخی ساده به رنگ سرخ : مثل شله ، مثل شله ٔ سرخ ؛سرخ شده . و این تشبیه مبتذل را بیشتر در مخملک و سرخک و آبله ٔ مرغان بر ظاهر بشره کنند. (یادداشت مؤلف ). نوعی پارچه ٔ نخی نازک سرخ . (فرهنگ فارسی معین ).<b
شلهلغتنامه دهخداشله . [ ش ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) آش . (ناظم الاطباء). نوعی از طعام که برنج را در آبگوشت به طور هریسه می پزند و ناواقفان این دیار آن را شوله گویند و فقیر مؤلف بعضی ثقات را دیده که به ضم و تشدیدلام گویند و آن برای معنی مذکور پرمکروه و محض خطاست ،
شلشلهلغتنامه دهخداشلشله . [ ش ِ ش ِل َ ] (از ع ، ص ) پاره پاره : وهی ؛ دریده و شلشله شدن جامه . ایهاء؛ شلشله گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ).
شلهلغتنامه دهخداشله . [ ش َ ل َ / ل ِ ] (اِ) کشتن قاتل را گویند در عوض مقتول و به عربی قصاص خوانند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ).- شله کردن ؛ قصاص کردن . قاتل را به عوض مقتول کشتن : شله کرد
شلهلغتنامه دهخداشله . [ ش َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه . سکنه ٔ آن 150 تن . آب آن از چاه . محصول عمده ٔ آنجا غلات ، حبوب و لبنیات می باشد. راه ماشین رو دارد. زمستان گله داران گرمسیر حدود سرقلعه میروند. در آمار این ده را حسن آباد ن
شلهلغتنامه دهخداشله . [ ش َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) بت . (ناظم الاطباء) (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا). وثن . صنم . (ناظم الاطباء). || زنبیل . (یادداشت مؤلف ) : تمامیت آن خلق خوردند و سیر شدند و فراهم آوردند هرچه در زم
شلهلغتنامه دهخداشله . [ ش ِل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) پارچه ٔ نخی ساده به رنگ سرخ : مثل شله ، مثل شله ٔ سرخ ؛سرخ شده . و این تشبیه مبتذل را بیشتر در مخملک و سرخک و آبله ٔ مرغان بر ظاهر بشره کنند. (یادداشت مؤلف ). نوعی پارچه ٔ نخی نازک سرخ . (فرهنگ فارسی معین ).<b