سلوغلغتنامه دهخداسلوغ . [ س ُ ] (ع مص ) دندان ناب برآوردن گاو و گوسفند یا دندان شش سالگی آوردن گاو و گوسفند است و این در سال ششم باشد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
سلوکلغتنامه دهخداسلوک . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ابل تیمور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. دارای 145 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ مهاباد. محصول آنجا غلات ، توتون ، چغندر، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class
سلوکلغتنامه دهخداسلوک . [ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز. دارای 715 تن سکنه است . آب آن از چشمه ورودخانه . محصول آنجا غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4</
سلوکلغتنامه دهخداسلوک . [ س ُ ] (ع مص ) راه رفتن . (آنندراج ) (غیاث ). راه سپردن . (دهار) (مجمل اللغة) (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59). پای سپر کردن جای را. سَلک . (منتهی الارب ). و رجوع به سلک شود.- حسن سلوک </spa
شلوغلغتنامه دهخداشلوغ . [ ش ُ ] (ترکی ، ص ، اِ)جای انبوه از جمعیت . جای باجمعیت انبوه . اجتماع مردم . جایی که در آن جمعیت ازدحام کرده باشد: آب انبار شلوغ کوزه ٔ بسیار شکند. (یادداشت مؤلف ). || ناامن شدن جایی و وضع غیر عادی گرفتن آن : وقتی ناصرالدین شاه را کشتند شهر شلوغ شد. (فرهنگ لغات عامیا
شلوغلغتنامه دهخداشلوغ . [ ش ُ ] (ترکی ، ص ، اِ)جای انبوه از جمعیت . جای باجمعیت انبوه . اجتماع مردم . جایی که در آن جمعیت ازدحام کرده باشد: آب انبار شلوغ کوزه ٔ بسیار شکند. (یادداشت مؤلف ). || ناامن شدن جایی و وضع غیر عادی گرفتن آن : وقتی ناصرالدین شاه را کشتند شهر شلوغ شد. (فرهنگ لغات عامیا
شلوغفرهنگ فارسی عمید۱. پرازدحام.۲. بینظموترتیب.۳. پرسروصدا.⟨ شلوغ کردن: (مصدر لازم)۱. سروصدا کردن.۲. نظم و ترتیب جایی را برهم زدن.۳. [مجاز] جلوه دادن موضوعی بزرگتر از آنچه هست؛ اغراق کردن.
شلوغلغتنامه دهخداشلوغ . [ ش ُ ] (ترکی ، ص ، اِ)جای انبوه از جمعیت . جای باجمعیت انبوه . اجتماع مردم . جایی که در آن جمعیت ازدحام کرده باشد: آب انبار شلوغ کوزه ٔ بسیار شکند. (یادداشت مؤلف ). || ناامن شدن جایی و وضع غیر عادی گرفتن آن : وقتی ناصرالدین شاه را کشتند شهر شلوغ شد. (فرهنگ لغات عامیا
شلوغفرهنگ فارسی عمید۱. پرازدحام.۲. بینظموترتیب.۳. پرسروصدا.⟨ شلوغ کردن: (مصدر لازم)۱. سروصدا کردن.۲. نظم و ترتیب جایی را برهم زدن.۳. [مجاز] جلوه دادن موضوعی بزرگتر از آنچه هست؛ اغراق کردن.