شمالولغتنامه دهخداشمالو. [ ش َ ] (اِ) نبات ادبر. (مهذب الاسماء). سماروغ . نوعی قارچ . (یادداشت مؤلف ). فطر. کمات . کما. (مهذب الاسماء): الفقعه ؛ شمالو. (دهار). القرحان ؛ نوعی است از شمالو. (مهذب الاسماء). رجوع به سماروغ و مترادفات دیگر شود.
صمالولغتنامه دهخداصمالو. [ ص َ ل َ ] (اِخ ) یاقوت نویسد: احمدبن یحیی بن جابر گوید: رشید به سال 163 هَ . ق . مردم صمالو را که از نواحی مرزی نزدیک مصیصة و طرسوسند، محاصره کرد و آنان برای ده خاندان که قومس در آنهاست امان خواستند و رشید بپذیرفت و شرط آنان چنان بود
غرادةلغتنامه دهخداغرادة. [ غ َ دَ ](ع اِ) صنفی از سماروغ . (منتهی الارب ). نوعی قارچ . شمالو. (از فرهنگ نظام ذیل شمالو). ضرب من الکماءة. غراد. غَرد. غَردة. غِرد. غِردة. غَرَد. ج ، غِرَدَة، غِراد. (اقرب الموارد).
قطبیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ، تضاد، آنتاگونیسم، ضدیت اضداد، ضدین 704: قطبین شمالو جنوب، ساده و پیچیده، تر و خشک، راست و دروغ، صحت و سقم، پاک و پلید، خالی و پر، امر و نهی، آند و کاتد، [به مقولات متوالی رجوع شود.] پارادوکس، متناقضنما