سماللغتنامه دهخداسمال . [ س َم ْ ما ] (ع اِ) یک نوع درختی است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || (ص ) آنکه چشم کسی را کور کند. (ناظم الاطباء).
سمت مغناطیسی بادmagnetic wind directionواژههای مصوب فرهنگستانراستایی نسبت به شمال مغناطیسی که باد از آن جهت میوزد
انحراف مغناطیسی شبکهgrid magnetic angle, grivation, grid variationواژههای مصوب فرهنگستانزاویۀ بین شمال شبکه و شمال مغناطیسی در جهت عقربههای ساعت
قطبنما 1compass 1واژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای با عقربۀ مغناطیسی که شمال مغناطیسی زمین را نشان میدهد و برای تعیین جهت به کار میرود
انحراف 1declination 1واژههای مصوب فرهنگستانزاویۀ افقی میان راستای شمال مغناطیسی و شمال جغرافیایی در هر نقطه متـ . انحراف مغناطیسی 2
سمت مغناطیسیmagnetic azimuthواژههای مصوب فرهنگستان[ژئوفیزیک] سمت نسبت به شمال مغناطیسی [مهندسی نقشهبرداری] زاویۀ میان صفحۀ قائم گذرنده از شیء مشاهدهشده و صفحۀ قائم گذرنده از عقربۀ مغناطیسی آزاد معلق
شماللغتنامه دهخداشمال . [ ش َ / ش ِ ] (ع اِ) بادی که از جانب دیار ثمود وزد، او ما استقبلک عن یمینک و انت مستقبل القبلة، یا آنکه مابین مطلع شمس و بنات نعش وزد و این صحیح است یا آنکه از مطلع بنات نعش تا جای سقوط نسر طائر. و شمال هم اسم باشد و هم صفت و به شب کمت
شماللغتنامه دهخداشمال . [ ش ِ ] (ع اِ) سرشت . ج ، شمائل . (از منتهی الارب ). سرشت . طبع. خوی . ج ، شمائل . (ناظم الاطباء). طبع. خو. خوی . عادت . خلق . (یادداشت مؤلف ). خوی . (دهار). خو. خلق . (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف جرجانی ص 3). || خوبی ذات . سرشت نیکو. (نا
شمالفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ یمین] طرف چپ؛ سمت چپ.۲. [مقابلِ جنوب] (جغرافیا) طرف دست چپ کسی که رو به مشرق ایستاده باشد.۳. (صفت) [قدیمی] شوم؛ نامبارک؛ بدیمن.
دریای شماللغتنامه دهخدادریای شمال . [ دَرْ ی ِ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) شاخه ای از اقیانوس اطلس به طول حدود 960 کیلومتر که بین برّ اروپا از شمال و جنوب و بریتانیای کبیر از غرب ممتد است . عریضترین قسمتش حدود 640
ریشماللغتنامه دهخداریشمال . (نف مرکب ) دیوث . بی حمیت . (ناظم الاطباء) (از برهان ). بی غیرت . (ناظم الاطباء). || متملق . چاپلوس . متبصبص . (از یادداشت مؤلف ).
شماللغتنامه دهخداشمال . [ ش َ / ش ِ ] (ع اِ) بادی که از جانب دیار ثمود وزد، او ما استقبلک عن یمینک و انت مستقبل القبلة، یا آنکه مابین مطلع شمس و بنات نعش وزد و این صحیح است یا آنکه از مطلع بنات نعش تا جای سقوط نسر طائر. و شمال هم اسم باشد و هم صفت و به شب کمت
ده توشماللغتنامه دهخداده توشمال . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کمازان شهرستان ملایر. واقع در 36هزارگزی جنوب ملایر. سکنه 357 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).