لغتنامه دهخدا
اشمام . [ اِ ] (ع مص ) بوییدن . (منتهی الارب ). چیز خوشبوی را بوییدن . (از اقرب الموارد) (غیاث ). || بویانیدن . (منتهی الارب )(تاج المصادر) (مجمل اللغة) (غیاث ). || سراستیخ رفتن و بچپ و راست برگشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گذشتن در حال سر بلند کردن . (از اقرب الموارد). سر