شمسللغتنامه دهخداشمسل . [ ش ِ س ِ ] (ع اِ) فیل . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به شمشل شود.
شمشللغتنامه دهخداشمشل . [ ش ِ ش ِ ] (معرب ، اِ) معرب از فیل فارسی که جزء لغات مجهول یا فراموش شده است .(از نشوءاللغة ص 94). فیل . (از اقرب الموارد). رجوع به فیل و نیز شمسل شود.
سمسول ورزیدنلغتنامه دهخداسمسول ورزیدن . [ س َ وَ دَ ] (مص مرکب ) بیشرمی کردن . شوخی کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : تا به پنج رسید [ شربت شراب ] نشاط در ایشان آمد و رقص و کچول آغازیدند و لور و سمسول ورزیدند. (راحة الصدور راوندی ).
شمشللغتنامه دهخداشمشل . [ ش ِ ش ِ ] (معرب ، اِ) معرب از فیل فارسی که جزء لغات مجهول یا فراموش شده است .(از نشوءاللغة ص 94). فیل . (از اقرب الموارد). رجوع به فیل و نیز شمسل شود.