شمنیلغتنامه دهخداشمنی . [ ش َ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس تقی الدین احمدبن محمدبن حسن ... شمنی حنفی . در اسکندریه بدنیا آمد و به سال 872 هَ . ق . در قاهره درگذشت . او راست : شرح الفیه موسوم به منهج المسالک (یا اوفق المسالک الی الفیة ابن مالک ). (از معجم المطبوعات
شمنیلغتنامه دهخداشمنی . [ ش َ م َ ] (حامص ) بت پرستی . || (ص نسبی ) منسوب به شمن . || پیرو شمن : و بیشتر از ایشان [ از مردم چین ] دین مانی دارند، ملک ایشان شمنی است . (حدود العالم ).
شمنshamanواژههای مصوب فرهنگستاندینمرد یا کاهنی که هم پیشگو و هم جادوپزشک است و با ارتباط با ارواح نیاکان در حالت جذبه و خلسه پلی میان این جهان و آن جهان است
قیچیِ پَشمچینیگویش خلخالاَسکِستانی: dârt دِروی: dârt شالی: qərxən کَجَلی: qeyči/ dârt کَرنَقی: qeyči کَرینی: qarxələq کُلوری: dârt گیلَوانی: məqrâz لِردی: qərxələq
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شمنی . رجوع به احمدبن کمال الدین محمدبن ابی عبداﷲ محمد و احمدبن محمد شمنی ... شود.
ابوالعباسلغتنامه دهخداابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) احمدبن محمد شمنی . رجوع به احمد... شود.
ابوالعباسلغتنامه دهخداابوالعباس . [ اَبُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) احمدبن محمد شمنی . محشی مغنی اللبیب . مقیم مصر. وفات او به سال 872 هَ . ق .بود.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد شمنی . او راست : منهج السالک فی الکلام علی الفیة ابن مالک . کمال الدرایة فی شرح النقایة. حاشیة شفا فی تعریف حقوق المصطفی تألیف عیاض بن موسی به نام مزیل الخفا عن الفاظ الشفا و المنصف من الکلام علی مغنی ابن هاشم . وفات <span class="hl" dir="ltr
دشمنیلغتنامه دهخدادشمنی . [ دُ م َ ] (حامص مرکب ) مقابل دوستی . بغض و عداوت . (آنندراج ). عداوت و خصومت . کراهت و نفرت . (ناظم الاطباء). اوثر. بغض . بغضاء. تبل .تعادی . تنازع . حساکة. حسک . حسکة. حسیکة. دبار. دعث .ذحل . سبر. شحناء. شحنة. شناءة. شنف . طائلة. عداوة. غلظة. غلیل . فرک . قلاء. قلی
کشمنیلغتنامه دهخداکشمنی . [ ک َ ش ِ م َ ] (ص نسبی ) آنچه به وزن فروشند نه بشمار. مقابل چکی . کشی منی . مقابل عددی . چیزی که با کشیدن و وزن کردن دادوستد شود نه به تقریب و تخمین .