شمنshamanواژههای مصوب فرهنگستاندینمرد یا کاهنی که هم پیشگو و هم جادوپزشک است و با ارتباط با ارواح نیاکان در حالت جذبه و خلسه پلی میان این جهان و آن جهان است
سیمگونلغتنامه دهخداسیمگون . (ص مرکب ) هر چیز سپید به رنگ نقره . (ناظم الاطباء). روشن . سپید : دگر روز چون سیمگون گشت باغ پدید آمد آن زرد رخشان چراغ . فردوسی .مبارزیست ردا کرده سیمگون زرهی مبارزی که سلاحش مخالب و چنگال . <p cl
هاشمیونلغتنامه دهخداهاشمیون . [ ش ِ می یو ] (اِخ ) ج ِ هاشمی . اولاد و احفاد هاشم بن عبدمناف . رجوع به بنی هاشم شود.
اشمیونلغتنامه دهخدااشمیون .[ اُ ] (اِخ ) از قریه های بخارا یا محله ای است از آنجا. (انساب سمعانی ) (مراصد الاطلاع ) (معجم البلدان ).