شناسندگیلغتنامه دهخداشناسندگی . [ ش ِ س َ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی شناسنده . معرفت . آشنایی . شناسایی .
شناسندگی پادکنشcountermeasures recognitionواژههای مصوب فرهنگستاناحتمال اینکه یک سامانۀ راداری، هنگامی که در معرض پادکنش قرار میگیرد، بتواند نوع پادکنشی را که هدف آن قرار گرفته است بهدرستی شناسایی کند
شناسندهلغتنامه دهخداشناسنده . [ ش ِ س َ دَ / دِ ] (نف ) آنکه شناسد. شناسا. خبیر. آشنا به ... . خبردار. دانای نهان و آشکار. (یادداشت مؤلف ). آنکه چیزی یا کسی را بشناسد. واقف . آگاه . مطلع. عَریف . عارف . (منتهی الارب ) : نخستین بنام خ
شناسندگی پادکنشcountermeasures recognitionواژههای مصوب فرهنگستاناحتمال اینکه یک سامانۀ راداری، هنگامی که در معرض پادکنش قرار میگیرد، بتواند نوع پادکنشی را که هدف آن قرار گرفته است بهدرستی شناسایی کند
کاردانیفرهنگ فارسی معین1 - (حامص .) دانندگی کار، شناسندگی کار. 2 - اطلاع ، بصیرت . 3 - (اِ.) وزارت . 4 - دورة تحصیلات دانشگاهی دو ساله یا اندکی بیش تر، فوق دیپلم .
شناسندگی پادکنشcountermeasures recognitionواژههای مصوب فرهنگستاناحتمال اینکه یک سامانۀ راداری، هنگامی که در معرض پادکنش قرار میگیرد، بتواند نوع پادکنشی را که هدف آن قرار گرفته است بهدرستی شناسایی کند