سنبرلغتنامه دهخداسنبر. [ سَم ْ ب َ ] (ع اِ) دانای هر چیزی و ماهر و استوار کار آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سینبرلغتنامه دهخداسینبر. [ م ْ ب َ ] (اِ) آفتاب گردان . (ناظم الاطباء)(اشتینگاس ). || سیسنبر. (ناظم الاطباء).
صنبرلغتنامه دهخداصنبر. [ ص ِن ْ ن َ / ص ِن ْ ن ِ ] (ع اِ) باد سرد یا باد سرد در ابر. (منتهی الارب ). || روز دوم از روزهای عجوز. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || شدت سرما. (منتهی الارب ).- غَداةُ صنبر ؛ صبح سردو صبح گرم ، ضد است .
کروالالغتنامه دهخداکروالا. [ ] (اِ) اسم هندی خیار شنبر است . کروارا. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به کروارا شود.
کروانلغتنامه دهخداکروان .[ ] (اِ) به هندی خیار شنبر است . (فهرست مخزن الادویه ). کروارا. کروالا. رجوع به کروارا و کروالا شود.
جابرسریلغتنامه دهخداجابرسری . [ ] (اِخ ) دهی است آبادان بهندوستان و با نعمت بسیار و اندر وی خرمای هندی و خیار شنبر بسیار بود. (حدود العالم ص 44).
لعوق خیارشنبرلغتنامه دهخدالعوق خیارشنبر. [ ل َ ق ِ شَم ْ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مغز فلوس در آب خیس کرده و صافی آن رابا روغن بادام و شکر طبرزد به آتش به قوام آورده .