شهزادگیلغتنامه دهخداشهزادگی . [ ش َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) مخفف شاهزادگی : مر او را بشاهی و شهزادگی به افراسیاب ملک انتساب . سوزنی .رجوع به شاهزاده و شاهزادگی شود.
شهزادهلغتنامه دهخداشهزاده . [ ش َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) مخفف شاهزاده . زاده ٔ شاه ، خواه پسر باشد و یا دختر. پسر شاه و پسر پسر شاه . (ناظم الاطباء). رجوع به شاهزاده شود : گفت هنگامی یکی شهزاده بودگوهری و پرهنر وآزاده ب
مسعودلغتنامه دهخدامسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن حسن قراخان ، ملقب به رکن الدین و مشهور به قلج طمغاج خان ، از ملوک افراسیابیه یا خانیه ، ممدوح سوزنی شاعر. وی ظاهراً تا حدود سال 562 یا 569 هَ .ق . زنده بوده است :</s