سپهسالاریلغتنامه دهخداسپهسالاری . [ س ِ پ َ ] (حامص مرکب ) سرلشکری و فرماندهی قشون و سپاه : غرض از فرستادن او [ امیر یوسف ] به قصدار آن بود تا یکچند از چشم لشکر دور باشد که نام سپهسالاری با وی بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 244). وزارت به طیب ا
سپهسالارلغتنامه دهخداسپهسالار. [ س ِ پ َ ] (اِخ ) حسام الدین . از سرداران زمان طغرل شاه سلجوقی است که به کمک او عاصیان را در سال 578 هَ .ق . سرکوبی کرده است . (حبیب السیر چ تهران ص 288).
سپهسالارلغتنامه دهخداسپهسالار. [ س ِ پ َ ] (اِ مرکب ) سرلشکر. (شرفنامه ). مرادف سپهبد. (آنندراج ). قطب . (منتهی الارب ). صاحب الجیش . (مهذب الاسماء) : چنانکه او ملک است و همه شهان سپهش همه ملوک سپاهند و او سپهسالار. فرخی .سپهسالار لشکر
سپهسالارلغتنامه دهخداسپهسالار. [ س ِ پ َ ] (اِخ ) حاجی میرزا حسینخان قزوینی معروف به سپهسالار اعظم و ملقب به مشیرالدوله (1241 - 1298 هَ . ق . / 1836 - <span clas