شهنایلغتنامه دهخداشهنای . [ ش َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه نای . سرنا. سورنای . (برهان ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به شاهنای شود.
گرمخانه 2saunaواژههای مصوب فرهنگستاناتاقی ویژه با حرارت زیاد که ورزشکاران و افراد عادی معمولاً برای کاهش وزن از آن استفاده میکنند
شحناءلغتنامه دهخداشحناء.[ ش َ ] (ع اِمص ) دشمنی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). دشمنی که دل کس را پر کرده باشد. (از اقرب الموارد). || منافسه . مبارات . (یادداشت مؤلف ).
سحناءلغتنامه دهخداسحناء. [ س َ / س َ ح َ ] (اِخ ) علی بن طلحةبن کردان واسطی مکنی به ابوالقاسم . رجوع به علی واسطی و سحنة شود.
سورنالغتنامه دهخداسورنا. (اِ مرکب ) سورنای . نایی که در سور و جشن عروسی نوازند. و سرنا مخفف آن است و آنرا شهنای نیز خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). سرنا و شهنای و نایی که در سور، جشن و عروسی نوازند.شیپور. (ناظم الاطباء). رجوع به سرنا و سرنای شود.
آبنوسیلغتنامه دهخداآبنوسی . (ص نسبی ) از آبنوس . برنگ آبنوس . سیاه . تیره . اغبر. و آبنوسی شاخ را بمعنی سورنای و شهنای آورده اند : آن آبنوسی شاخ بین مار شکم سوراخ بین افسونگر گستاخ بین لب بر لب یار آمده .خاقانی .