شهوانلغتنامه دهخداشهوان . [ ش َهَْ ] (ع ص ) مرد خواهان و آرزومند. شهوانی مثله . شهوی مؤنث . ج ، شهاوی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آرزومند. (دهار).
سهوانلغتنامه دهخداسهوان . [ س َ ] (ع ص ) غافل . (آنندراج ) (منتهی الارب ). غافل . بی خبر. (ناظم الاطباء).
شهوانیلغتنامه دهخداشهوانی . [ ش َهَْ نی ی / نی ] (از ع ، ص نسبی ) مرد خواهان و آرزومند.(از منتهی الارب ). بمعنی شهوان . (از اقرب الموارد). || هر چیز متعلق بشهوت . (ناظم الاطباء). منسوب بشهوت که بمعنی خواهش نفس و آرزوست . (غیاث ) (از آنندراج ). منسوب بشهوت . از
شهوانیلغتنامه دهخداشهوانی . [ ش َهَْ نی ی / نی ] (از ع ، ص نسبی ) مرد خواهان و آرزومند.(از منتهی الارب ). بمعنی شهوان . (از اقرب الموارد). || هر چیز متعلق بشهوت . (ناظم الاطباء). منسوب بشهوت که بمعنی خواهش نفس و آرزوست . (غیاث ) (از آنندراج ). منسوب بشهوت . از
شهوانیةلغتنامه دهخداشهوانیة. [ ش َهَْ نی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث شهوانی . (یادداشت مؤلف ). || بمعنی شهوانی . (از ناظم الاطباء): نفس شهوانیة؛ روح طبیعیه . (یادداشت مؤلف ).
شهوانیدیکشنری فارسی به انگلیسیbrute, carnal, erotic, fleshly, lascivious, lewd, libidinous, lustful, materials, passionate, salacious, sensual, sensuous, sultry, voluptuous
شهویلغتنامه دهخداشهوی . [ ش َ وا ] (ع ص ) مؤنث شَهْوان . (منتهی الارب ). زن خواهان و آرزومند جماع . ج ، شَهاوی ̍. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شهوان شود.
شهیلغتنامه دهخداشهی . [ ش َ هی ی ] (ع ص ) مرد خواهان و آزمند. (منتهی الارب ). شهوان . یقال : رجل شهی ؛ ای شهوان . (اقرب الموارد). رجوع به شهوان شود. || لذیذ. (از اقرب الموارد): شی ٔ شهی ؛ چیز لذیذ. (از اقرب الموارد).- شی ٔ غری شهی ؛ چیزی که چشم به دیدن وی مشتاق است . (ناظم الاطباء).
شهوانیلغتنامه دهخداشهوانی . [ ش َهَْ نی ی / نی ] (از ع ، ص نسبی ) مرد خواهان و آرزومند.(از منتهی الارب ). بمعنی شهوان . (از اقرب الموارد). || هر چیز متعلق بشهوت . (ناظم الاطباء). منسوب بشهوت که بمعنی خواهش نفس و آرزوست . (غیاث ) (از آنندراج ). منسوب بشهوت . از
شهوانیةلغتنامه دهخداشهوانیة. [ ش َهَْ نی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث شهوانی . (یادداشت مؤلف ). || بمعنی شهوانی . (از ناظم الاطباء): نفس شهوانیة؛ روح طبیعیه . (یادداشت مؤلف ).
شهوانیدیکشنری فارسی به انگلیسیbrute, carnal, erotic, fleshly, lascivious, lewd, libidinous, lustful, materials, passionate, salacious, sensual, sensuous, sultry, voluptuous
قرنةشهوانلغتنامه دهخداقرنةشهوان . [ ق ُ ن َ ت ُ ش َهَْ ] (اِخ ) شهری است در لبنان ، کرسی نشین اسقف مارونیان قبرس . (ذیل المنجد).