شهوت پرورلغتنامه دهخداشهوت پرور. [ ش َهَْ وَ پ َرْ وَ] (نف مرکب / ن مف مرکب ) شهوت پرورده . که تربیت شهوانی داشته باشد. که پرورنده ٔ شهوات باشد : چون هما اندک خور و کم شهوتم دانند و من چون خروس دانه چین زانی و شهوت پرورم .<p cla
سد پرتابblocked shot, block 8واژههای مصوب فرهنگستاندر بسکتبال، منحرف کردن توپ پرتابشده در مسیرش به سمت سبد، پیش از طی کردن قوس فرودین، بهطوریکه از گل جلوگیری شود
سهودلغتنامه دهخداسهود. [ س َ ] (ع ص ) نوجوان تازه بدن یا درازبالای توانا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
شحوطلغتنامه دهخداشحوط. [ ش ُ ] (ع مص ) شَحط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دور شدن .(تاج المصادر) (المصادر زوزنی ). رجوع به شحط شود.
شهوتلغتنامه دهخداشهوت . [ ش َهَْ وَ ] (ع اِمص ، اِ) آرزو. (مهذب الاسماء). آرزو و میل و رغبت و اشتیاق و خواهش و شوق نفس در حصول لذت و منفعت . (ناظم الاطباء). آرزو و شوق نفس در حصول لذت و منفعت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مطلق آرزوو خواهش . (آنندراج ). اشتیاق . رغبت شدید. آرزوی چیزی . خواهش چی
شهوتفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی را دوست داشتن و رغبت شدید به آن داشتن.۲. جنبش نفس در طلب لذت و آنچه دوست دارد؛ خواهش نفس؛ میل و رغبت به درک لذت.۳. میل به جماع.
شهوتفرهنگ فارسی معین(شَ وَ) [ ع . شهوة ] (اِ.)1 - میل ، خواهش نفس . 2 - میل شدید و غیرطبیعی به چیزی .
حرف شهوتلغتنامه دهخداحرف شهوت . [ ح َ ف ِ ش َهَْ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف میل . رجوع به حرف میل شود.
شهوتلغتنامه دهخداشهوت . [ ش َهَْ وَ ] (ع اِمص ، اِ) آرزو. (مهذب الاسماء). آرزو و میل و رغبت و اشتیاق و خواهش و شوق نفس در حصول لذت و منفعت . (ناظم الاطباء). آرزو و شوق نفس در حصول لذت و منفعت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مطلق آرزوو خواهش . (آنندراج ). اشتیاق . رغبت شدید. آرزوی چیزی . خواهش چی
تیزشهوتلغتنامه دهخداتیزشهوت . [ ش َ وَ ] (ص مرکب ) شوخ و شهوت پرست . (ناظم الاطباء). سخت به گشن آمده . ماده که سخت خواهان نر است یا بعکس . هواس . طیط. مغتلم . مغتلمه :خروس ، حیوانی تیزشهوت است . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). رجوع به شهوت و تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.
شهوتفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی را دوست داشتن و رغبت شدید به آن داشتن.۲. جنبش نفس در طلب لذت و آنچه دوست دارد؛ خواهش نفس؛ میل و رغبت به درک لذت.۳. میل به جماع.