شوراخترلغتنامه دهخداشوراختر. [ اَ ت َ ] (ص مرکب ) کنایه از مدبر و بدبخت . (آنندراج ).بدبخت و بی طالع و بی نصیب . (ناظم الاطباء). شوربخت .
شوربختفرهنگ فارسی عمیدبدبخت؛ تیرهبخت؛ شوریدهبخت؛ شوراختر؛ شورطالع: ◻︎ شوربختان به آرزو خواهند / مقبلان را زوال نعمت و جاه (سعدی: ۶۳).
شورطالعلغتنامه دهخداشورطالع. [ ل ِ ] (ص مرکب ) شوراختر. (ناظم الاطباء). کنایه از مدبر و بدبخت . (آنندراج ) : هرکه شیرین تر فراق جانگزایش تلخ ترشورطالعتر ز فرهادم ببین احوال چیست . ظهوری .رجوع به شوربخت شود.