شورشرلغتنامه دهخداشورشر. [ شو ش َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) شور و شر. شورشار. شورشرابا. شورو شغب . غوغا و فریاد و هنگامه و هرج و مرج و گیرودار و فتنه و آشوب و نعره و بانگ . (از ناظم الاطباء).
شاتونوف سورشرلغتنامه دهخداشاتونوف سورشر. [ ت ُ ن ُ ش ِ ] (اِخ ) مرکز کمون شر ، از آروندیسمان سن - آرمان - مون - رون ، واقع در کنار رودخانه ٔ شر ، دارای 1900 تن جمعیت است .
سارسرلغتنامه دهخداسارسر. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رحیم آباد بخش رودسر شهرستان لاهیجان ، واقع در 12 هزارگزی جنوب رودسر، و 100 گزی شمال رحیم آباد. جلگه ای ، و هوای آن معتدل و مالاریائی و آب آن از نهر پلرود، و محصول آن بر
فتنهانگیزیفرهنگ مترادف و متضادآشوبگری، تفتین، حادثهجویی، شورشگری، غوغاطلب، فتنهجویی، فتنهگر، فساد، فسادانگیزی، واقعهطلبی
تفتینفرهنگ مترادف و متضاد۱. دوبههمزنی، سخنچینی، نمامی ۲. شورشگری، غمز، فتنهانگیزی، فساد، فسادانگیزی، آشوبش ۳. فتنه انگیختن، آشوببه پا کردن
