شوریده راه

šuriderāh

معنی

۱. گمراه.
۲. ملحد: ◻︎ چو آن دشتبانان شوریده‌راه / شنیدند یک‌یک سخن‌های شاه (نظامی۵: ۹۶۰).
۳. بدخو.

جست‌وجوی دقیق

شوریده راه

لغت‌نامه دهخدا

شوریده راه . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم گمراه و ملحد. (ناظم الاطباء). کنایه از مردم گمراه و پریشان مذهب که متابعت کتب سماوی نکنند و از اخلاق حسنه و اطوار پسندیده بهره ندارند. (آنندراج ). از راه بگشته : چو

شوریده راه

فرهنگ فارسی عمید

۱. گمراه.۲. ملحد: ◻︎ چو آن دشتبانان شوریده‌راه / شنیدند یک‌یک سخن‌های شاه (نظامی۵: ۹۶۰).۳. بدخو.

جست‌وجوی هم‌آوا

شوریده

لغت‌نامه دهخدا

شوریده . [ دَ / دِ ] (اِ) نوعی ماهی خوراکی است که در خلیج فارس صید شود. (یادداشت مؤلف ).

شوریده

فرهنگ فارسی عمید

۱. آشفته؛ منقلب؛ پریشان‌حال.۲. (تصوف) ویژگی کسی که نور حق در دلش جلوه‌گر گشته و از خود بی‌خود شده باشد.

شوریده

لغت‌نامه دهخدا

شوریده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف )درهم . آشفته . منقلب . دگرگون : چون رسول دررسید جواب بفرستاد که خراسان شوریده است و من به ضبطآن مشغول بودم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span class="hl" dir

شوریده

دیکشنری فارسی به انگلیسی

berserk, delirious, distraught, ecstatic, excited, feverish, frenetic, frenzied, mad, nervous, turbulent

شوریده

دیکشنری فارسی به عربی

مجنون , هائج

جست‌وجوی متن

آشفته حال

فرهنگ سره

شوریده

شوریده گونه

فرهنگ فارسی عمید

شوریده‌مانند؛ همچون شوریدگان.

شور و دنگول

فرهنگ گنجواژه

آشفته و شوریده

شور و دنگول

گویش تهرانی

آشفته و شوریده

شوریده عقل

لغت‌نامه دهخدا

شوریده عقل . [ دَ / دِ ع َ ] (ص مرکب ) که خردی تباه دارد. مجنون . شوریده رای : رجل ربیک ؛ مرد شوریده عقل در کار خود. تیار؛ مرد متکبر شوریده عقل لاف زن . (منتهی الارب ).

جست‌وجوی هم‌آغاز

شوریده

لغت‌نامه دهخدا

شوریده . [ دَ / دِ ] (اِ) نوعی ماهی خوراکی است که در خلیج فارس صید شود. (یادداشت مؤلف ).

شوریده

فرهنگ فارسی عمید

۱. آشفته؛ منقلب؛ پریشان‌حال.۲. (تصوف) ویژگی کسی که نور حق در دلش جلوه‌گر گشته و از خود بی‌خود شده باشد.

شوریده

لغت‌نامه دهخدا

شوریده

دیکشنری فارسی به انگلیسی

berserk, delirious, distraught, ecstatic, excited, feverish, frenetic, frenzied, mad, nervous, turbulent

شوریده

دیکشنری فارسی به عربی

مجنون , هائج

جست‌وجوی هم‌قافیه

خواب شوریده

لغت‌نامه دهخدا

خواب شوریده . [ خوا / خا ب ِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواب آشفته . خواب ناراحت . || رؤیای آشفته . رؤیای درهم و برهم . رؤیای مخوف . ضِغث .

شوریده

لغت‌نامه دهخدا

شوریده . [ دَ / دِ ] (اِ) نوعی ماهی خوراکی است که در خلیج فارس صید شود. (یادداشت مؤلف ).

آشوریده

لغت‌نامه دهخدا

آشوریده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) آشورده .

شوریده

فرهنگ فارسی عمید

۱. آشفته؛ منقلب؛ پریشان‌حال.۲. (تصوف) ویژگی کسی که نور حق در دلش جلوه‌گر گشته و از خود بی‌خود شده باشد.

باباشوریده

لغت‌نامه دهخدا

باباشوریده . [ دَ ] (اِخ ) امیر علیشیر گوید: به قصیده خوانی مشهورست . و با اکثر خوش طبعان مصاحبت دارد. و طبعش نیک است ، و در باب پیری این بیت از مثنوی اوست :قدم شد چون کمان و عمر شد شست جوانی همچو تیر از شست من جست .(ترجمه ٔ مجالس النفائس <span c

درپیوند

بیشتر بدانید

شوریده راه

šuriderāh

معنی

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

جست‌وجوی هم‌آوا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به عربی

جست‌وجوی متن

فرهنگ سره

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ گنجواژه

گویش تهرانی

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به عربی

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

لغت‌نامه دهخدا