شوریده کلاملغتنامه دهخداشوریده کلام . [ دَ / دِ ک َ ] (ص مرکب ) پریشان گوی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شوریده سخن . که سخن او نامربوط باشد. || (اِ مرکب ) کلام نامربوط. سخن که به هم پیوند ندارد : شوریده کلامم نمکین است سوءالم تنگ شکر
شوریدهلغتنامه دهخداشوریده . [ دَ / دِ ] (اِ) نوعی ماهی خوراکی است که در خلیج فارس صید شود. (یادداشت مؤلف ).
شوریدهفرهنگ فارسی عمید۱. آشفته؛ منقلب؛ پریشانحال.۲. (تصوف) ویژگی کسی که نور حق در دلش جلوهگر گشته و از خود بیخود شده باشد.
شوریدهلغتنامه دهخداشوریده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف )درهم . آشفته . منقلب . دگرگون : چون رسول دررسید جواب بفرستاد که خراسان شوریده است و من به ضبطآن مشغول بودم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span class="hl" dir
شوریدهدیکشنری فارسی به انگلیسیberserk, delirious, distraught, ecstatic, excited, feverish, frenetic, frenzied, mad, nervous, turbulent
شوریدهلغتنامه دهخداشوریده . [ دَ / دِ ] (اِ) نوعی ماهی خوراکی است که در خلیج فارس صید شود. (یادداشت مؤلف ).
شوریدهفرهنگ فارسی عمید۱. آشفته؛ منقلب؛ پریشانحال.۲. (تصوف) ویژگی کسی که نور حق در دلش جلوهگر گشته و از خود بیخود شده باشد.
شوریدهلغتنامه دهخداشوریده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف )درهم . آشفته . منقلب . دگرگون : چون رسول دررسید جواب بفرستاد که خراسان شوریده است و من به ضبطآن مشغول بودم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span class="hl" dir
شوریدهدیکشنری فارسی به انگلیسیberserk, delirious, distraught, ecstatic, excited, feverish, frenetic, frenzied, mad, nervous, turbulent
خواب شوریدهلغتنامه دهخداخواب شوریده . [ خوا / خا ب ِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواب آشفته . خواب ناراحت . || رؤیای آشفته . رؤیای درهم و برهم . رؤیای مخوف . ضِغث .
شوریدهلغتنامه دهخداشوریده . [ دَ / دِ ] (اِ) نوعی ماهی خوراکی است که در خلیج فارس صید شود. (یادداشت مؤلف ).
شوریدهفرهنگ فارسی عمید۱. آشفته؛ منقلب؛ پریشانحال.۲. (تصوف) ویژگی کسی که نور حق در دلش جلوهگر گشته و از خود بیخود شده باشد.
باباشوریدهلغتنامه دهخداباباشوریده . [ دَ ] (اِخ ) امیر علیشیر گوید: به قصیده خوانی مشهورست . و با اکثر خوش طبعان مصاحبت دارد. و طبعش نیک است ، و در باب پیری این بیت از مثنوی اوست :قدم شد چون کمان و عمر شد شست جوانی همچو تیر از شست من جست .(ترجمه ٔ مجالس النفائس <span c