شور و غوغالغتنامه دهخداشور و غوغا. [ رُ غ َ / غُو ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شورش و هنگامه و غوغا. (ناظم الاطباء) : که ترکان دوست می دارند دائم شور و غوغا را.مغربی (از یادداشت مؤلف ).
غوغا کردنلغتنامه دهخداغوغا کردن . [ غ َ / غُو ک َدَ ] (مص مرکب ) هیاهو کردن . سخت بانگ زدن . شور و غوغا و فریاد برآوردن . هنگامه کردن . قیامت کردن . انقلاب و تهییج کردن . جَلَب . اِج
شورش کردنلغتنامه دهخداشورش کردن . [ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عصیان و تمرد کردن . شور و غوغا کردن . انقلاب و آشفتگی برپا کردن . نافرمانی کردن . اظهار کراهت کردن : ز شورش کردن آن تلخ گفت
توفیدنلغتنامه دهخداتوفیدن . [ دَ ] (مص ) صدا و ندا و فریاد و آواز و شور و غوغا کردن باشد و به معنی غریدن و غرنبیدن و عربده کردن هم هست . (برهان ) (آنندراج ). خواندن کسی را برای یا
ضجاجلغتنامه دهخداضجاج . [ ض ِ ] (ع مص ) مضاجة. همدیگر شور و غوغا کردن . بانگ و فریاد کردن . نزاع و خصومت کردن . (منتهی الارب ). با یکدیگر شور و شغب کردن . (تاج المصادر). بر یکدی
غریویدنلغتنامه دهخداغریویدن . [غ ِ ری دَ ] (مص ) فریاد زدن . شور و غوغا کردن . (برهان قاطع) (آنندراج ). آواز بلند برداشتن . (فرهنگ خطی متعلق به کتابخانه ٔ لغت نامه ). غریو کردن : غ