شوغالغتنامه دهخداشوغا. [ ش َ / شُو ] (اِ مرکب ) حظیره ، یعنی جای گوسفندان . (صحاح الفرس ). حصارو محوطه ای را گویند که شبها گاوان و گوسفندان و چهارپایان دیگر در آنجا باشند. (برهان ). شبغا یعنی جای شب گوسپندان و شوگا نیز گفته اند. (فرهنگ رشیدی ). همان شبغا یعنی
شوغاهلغتنامه دهخداشوغاه . [ ش َ / شُو ] (اِ مرکب ) بمعنی شوغا است که جای خوابیدن چارپایان باشد در شب و اصل این لغت شبگاه بود و چون در کلام فارسی بای ابجد به واو و گاف فارسی به غین تبدیل می یابند شبگاه شوغاه شده . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). حظیره که اشتر را
شغالغتنامه دهخداشغا. [ ش َ ] (ع اِمص ) تقطیر بول . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شغیة. (اقرب الموارد). رجوع به شغیة شود. || ناهمواری دندانها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
شغالغتنامه دهخداشغا. [ ش َ ] (ع مص ) شَغاً. مختلف شدن دندانهای کسی در بلندی و کوتاهی و خروج و دخول . شَغْو. (منتهی الارب ). اختلاف روییدن دندانها در درازی و کوتاهی ، و خروج آن عیب است . (از اقرب الموارد). ناهمواری برآمدن دندان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کم و بیش شدن دندانها در طول و عرض ،
شغالغتنامه دهخداشغا. [ ش َ /ش ُ ] (اِ) جعبه و تیردان و ترکش . (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). شقا. شکا. تیردان . (آنندراج ) (از انجمن آرا). ترکش . (فرهنگ جهانگیری ). ترکش و تیردان را گویند، و آن جاییست که تیر در آن نهند و بر کمر بندند و به عربی جعبه خوانند.
شغیاءلغتنامه دهخداشغیاء. [ ش َغ ْ ] (ع ص ) زن دندان دراز ناهموار. (ناظم الاطباء). تأنیث اَشْغی ̍.(یادداشت مؤلف ). و رجوع به اَشْغ̍ی و شغواء شود.
شوغارلغتنامه دهخداشوغار. [ ش َ / شُو ] (اِ مرکب ) شوغاره . بمعنی شوغا که جای خوابیدن چارپایان باشد در شب . (از برهان ). شوغا. شوغاره . شوگا. خاربست و محوطه باشد که گوسفندان را در آن کنند. (از آنندراج ). آغل . و رجوع به شوغا شود : با
شوغارهلغتنامه دهخداشوغاره . [ ش َ / شُو رَ / رِ ] (اِ مرکب ) بمعنی شوغار است که جای خوابیدن گوسپندان باشد در شب . (برهان ). و رجوع به شوغا و شوغار و شوغاه شود.
شوغاهلغتنامه دهخداشوغاه . [ ش َ / شُو ] (اِ مرکب ) بمعنی شوغا است که جای خوابیدن چارپایان باشد در شب و اصل این لغت شبگاه بود و چون در کلام فارسی بای ابجد به واو و گاف فارسی به غین تبدیل می یابند شبگاه شوغاه شده . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). حظیره که اشتر را
شوگالغتنامه دهخداشوگا. [ ش َ / شُو ] (اِ مرکب ) شوغاست که جای خوابیدن چهارپایان باشد در شب . (برهان ). آغل . رجوع به شبگاه و شوغا شود.
خبکلغتنامه دهخداخبک . [ خ َ ] (اِ) آغل . آغول . شوغا : کردش اندر خبک دهقان گوسفندو آمد از سوی کلاته دل نژند.دقیقی .
شبگاهلغتنامه دهخداشبگاه . [ ش َ ] (اِ مرکب ) شبانگاه . شوگاه . یعنی آنجا که شب کنند. || وقت درآمدن شب . || جای باش گوسفندان ومنزل و محل آسایش چارپایان . (ناظم الاطباء). شوغا.
شوغارلغتنامه دهخداشوغار. [ ش َ / شُو ] (اِ مرکب ) شوغاره . بمعنی شوغا که جای خوابیدن چارپایان باشد در شب . (از برهان ). شوغا. شوغاره . شوگا. خاربست و محوطه باشد که گوسفندان را در آن کنند. (از آنندراج ). آغل . و رجوع به شوغا شود : با
شوغارهلغتنامه دهخداشوغاره . [ ش َ / شُو رَ / رِ ] (اِ مرکب ) بمعنی شوغار است که جای خوابیدن گوسپندان باشد در شب . (برهان ). و رجوع به شوغا و شوغار و شوغاه شود.
شوغاهلغتنامه دهخداشوغاه . [ ش َ / شُو ] (اِ مرکب ) بمعنی شوغا است که جای خوابیدن چارپایان باشد در شب و اصل این لغت شبگاه بود و چون در کلام فارسی بای ابجد به واو و گاف فارسی به غین تبدیل می یابند شبگاه شوغاه شده . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). حظیره که اشتر را