شوکیلغتنامه دهخداشوکی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب است به شوک . (از انساب سمعانی ). || منسوب است به قنطرةالشوک که دهی است به بغداد. (منتهی الارب ).
تونل شوکshock tunnelواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که در آن سیال با سرعت بالا جریان مییابد و شوکهایی با ماخ 6 تا 25 تولید میکند
لولۀ شوکshock tubeواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که در پژوهشهای فوقِصوتی کاربرد دارد و در آن سیال با فشار بالا جریان مییابد و در آزمونگاه به سرعت بسیار بالایی میرسد
مرحلۀ شوک و انکارdenial and shock stageواژههای مصوب فرهنگستاننخستین مرحله از پنج مرحلۀ فرایند مرگ که دورۀ زودگذر و حادی است و در آن فرد با شناسایی و پذیرش اینکه به یک بیماری کشنده مبتلاست، دچار اضطراب شدیدی میشود
غ-ده ٔ شوکیهلغتنامه دهخداغ-ده ٔ شوکیه . [ غ ُدْ دَ / دِ ی ِ ش َ / شُو کی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درمیان مُخَیخ یا مخ اصغر جای دارد وغده نیست بلکه از قبیل استخوان سختی چون سنگ است .
بصل النخاعفرهنگ فارسی معین(بَ صَ لُ نْ نُ) [ ع . ] (اِمر.) قسمتی از محور مغزی نخاعی که نخاع شوکی را در قسمت بالا ختم می کند. این قسمت کمی قطرش بیشتر از سایر قسمت های نخاع شوکی است ، پیاز مغز، پیاز تیرة مغز.
موج ضربهایshock waveواژههای مصوب فرهنگستانموج تراکمی درحالانتقال در شاره که فشار و چگالی و سرعت ذرات در آن بهشدت تغییر میکند متـ . موج شوکی
باشوکیلغتنامه دهخداباشوکی . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار که در 6 هزارگزی خاور نجف آباد در کنار راه مالرو نجف آباد به ابراهیم آباد واقع است و 15 تن سکنه دارد. (ازفرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" d