شکرخوابلغتنامه دهخداشکرخواب . [ش َ ک َ خوا / خا ] (اِ مرکب ) شادخواب و خواب خوش . (از برهان ). خواب سبک . دِلَّخْم . (ناظم الاطباء). خواب مطبوع . خواب شیرین . (یادداشت مؤلف ). کنایه از خواب خوش باشد. (آنندراج ) (غیاث ). خواب نوشین :
شکرخوابفرهنگ فارسی عمید۱. خواب خوش و شیرین؛ شادخواب.۲. [مجاز] خواب سحرگاهی: ◻︎ مانعش غلغل گل گشت و شکرخواب صبوح / ورنه گر بشنود آه سحرم بازآید (حافظ: ۴۸۰).
شکرفرهنگ فارسی عمید۱. مادۀ بلوری، سفید، و شیرینی که از چغندر قند یا نیشکر گرفته میشود و برای ساختن قند و نبات یا شیرین کردن بعضی خوراکیها و آشامیدنیها به کار میرود.۲. (صفت) [مجاز] خوشایند؛ مطبوع (در ترکیب با کلمۀ دیگر): شکرخواب.
هم وثاقلغتنامه دهخداهم وثاق . [ هََ وُ ] (ص مرکب ) هم اتاق . هم حجره : دوستی ، هم وثاقی ازآن ِ وی که بر او عاشق بودی به آهنگ وی بنزد وی آمد. (تاریخ بیهقی ).مهدی امت تویی زآنکه به معنی توراعزت دین هم وثاق عصمت حق یار غار. خاقانی .ای مع
مژده رسیدنلغتنامه دهخدامژده رسیدن . [ م ُ دَ / دِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) وصول خبر خوش . بشارت رسیدن . خبر خوش رسیدن : رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمیدوظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید. <p class
راغب قمیلغتنامه دهخداراغب قمی . [ غ ِ ب ِ ق ُ ] (اِخ ) (یا راغب کاشانی ) حکیم عبداﷲ پسر حکیم اسماعیل از افاضل قرن یازدهم هجرت بود و اوایل دوازدهم را نیز دریافت و در اکثر علوم متداول ، ماهر بود و اغلب خطوط را خوب مینوشت و شعر خوب میگفت . او نخست به راغب متخلص بود ولی در اواخر وحدت تخلص میکرد. از ا
وثاقلغتنامه دهخداوثاق . [ وُ ] (اِ) خانه . (کشف ) (لطایف ) (غیاث اللغات ). حجره و سرا. این کلمه که در نظم و نثر فارسی آمده و اغلب آن را عربی گمان کنند و به کسر واو خوانند، کلمه ٔ ترکی است به ضم واو. در اصل به معنی خیمه و خرگاه بوده و آن همان است که ما امروزه اطاق میگوئیم و می نویسیم و در ترکی