شکرپیچلغتنامه دهخداشکرپیچ . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (ن مف مرکب ) کاغذی که در او شکّر و امثال آن پیچند. (آنندراج ). کاغذی که حلواها را بدان می پیچند. (ناظم الاطباء) : کاغذ خام بود شکّرپیچ کاغذ پخته بود معنی سنج .<p class="aut
شقریلغتنامه دهخداشقری . [ ش ُ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب است به شقرةبن نکرةبن لکیزبن افصی بن عبدالقیس که قبیله ای از آنان هست . (از لباب الانساب ). منسوب به شقرة که نام پدر قبیله است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
شقریلغتنامه دهخداشقری . [ ش َ ری ی ] (اِخ ) ابوبکر مطرف بن معقل شقری تمیمی . از ابن سیرین و حسن و شعبی روایت کرد، و نضربن شمیل و ابوداود طیالسی و جز وی از او روایت دارند. اخبار او موثق است . (از لباب الانساب ).
شقریلغتنامه دهخداشقری . [ ش َ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب است به شقرةبن الحارث بن تهم که نام اصلی او معاویه است . || منسوب است به شقرةبن نبت بن ادد. (از لباب الانساب ).
شقریلغتنامه دهخداشقری . [ ش ِ را ] (ع اِ) نوعی از خرمای نیکو و اعلا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
شقیریلغتنامه دهخداشقیری . [ ش ُ ق َ ] (اِخ ) ابوالعلاء احمدبن عبیداﷲ شقیری بغدادی . در دمشق سکونت داشت و در آنجا از هیثم بن خلف دوری و حامدبن محمدبن شعیب بلخی و جز آن دو حدیث شنید و عبدالوهاب بن عبداﷲ دمشقی از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).
پختهلغتنامه دهخداپخته . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف )مطبوخ . قدیر که به آتش گرم و نرم شده باشد سهولت خوردن و هضم را. با حرارت قابل خوردن شده : عمری ای نابکار چون غلبه روی چونانکه پخته تفشیله . منجیک .ی
خاملغتنامه دهخداخام . (ص ، اِ) ناپخته . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 373) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). نپخته . غیرمنضوج . نقیض پخته . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ). مقابل پخته . (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ) (فر