خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکرک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شکرک
/šekarak/
معنی
۱. هرچیز مانند شکر؛ چیزی که به شکل شکر باشد.
۲. آنچه مانند شکر شیرین باشد.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: شکرک زد
بن حال: شکرک زن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت. فارسی] šekarak ۱. هرچیز مانند شکر؛ چیزی که به شکل شکر باشد.۲. آنچه مانند شکر شیرین باشد.
-
شکرک
لغتنامه دهخدا
شکرک . [ ش َ ک َ رَ ] (اِ) نام میوه ایست . (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : شکرک که سبزی اوشار است تا خام است در شیرینی پخته بکار است . (فرودسیه ٔ ملاطغرا، از آنندراج ). || متبلور از ماده ٔ شکرین چیزی : شکرک زدن شیره و دوشاب و نیز شکر و جز آن ؛ بلور...
-
شکرک
فرهنگ فارسی معین
(ش کَ رَ) (اِمصغ .) لایة نازک شکر بر روی بعضی از تنقلات شیرین .
-
واژههای مشابه
-
شکرک،()زدن
لهجه و گویش تهرانی
بلور قند در مربا
-
جستوجو در متن
-
granulated
دامپزشکی
عسل متبلور شده یا شکرک زده
-
اخک
لهجه و گویش مازنی
Khak حشره ای که روی شاخه های درخت بید زندگی کرده و نوعی شکرک از ...
-
گزانگبین
فرهنگ فارسی معین
(گَ زَ گَ) (اِمر.) شکرک مترشح از بوته های گز را گزانگبین گویند. این شکرک سفت و شکننده و دارای قند و الکل های مختلف است و خواص دارویی دارد. از جمله به عنوان مسهل جهت اطفال و ضد راشیتیسم استعمال می شود. به علاوه ازآن نوعی شیرینی به نام گز درست می کنند.
-
گزانگبین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gaz[']angabin مادهای زردرنگ و اندکی شیرین که در بوتۀ گز تولید میشود و در تهیۀ شیرینی به کار میرود؛ شکرک بوتۀ گز.
-
سجوق
واژهنامه آزاد
نوعی شیرینی. باسلُق را، به جای چیدن بر روی نخ، گرد می کنند و داخلش مغز گردو می گذارند و در ظروف سفالی می چینند تا شکرک بیاورد؛ این نوع باسلُق را سجوق می نامند.
-
بیدخشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bidxešt مادهای که از نوعی درخت بید گرفته میشود، این ماده در گرمای تابستان روی تنۀ درخت بهصورت مایع تولید میشود. آن را با تیغههای فلزی آغشته به آرد از تنۀ درخت جمع میکنند و در ظرف آرد میریزند که به هم نچسبد، طعمش شیرین و خاصی...
-
تیغال
لغتنامه دهخدا
تیغال . (اِ) آشیان جانوران را گویند و به این معنی به جای حرف ثالث (غ )«خای » نقطه دار هم به نظر آمده است . (برهان ) (آنندراج ). آشیان جانوران . (ناظم الاطباء). || چیزی است دوایی ، شبیه به نمک و همچو ترنجبین بر خار می بندد و بعضی گویند آشیان کرمی است ...
-
سکر
لغتنامه دهخدا
سکر. [ س ُک ْ ک َ ] (معرب ، اِ) معرب شکر که طعام را بدان شیرین کنند. (غیاث ). شکر معرب آن است . (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (دهار). رجوع به شکر شود. || خرمای تر و نیکو. || انگوری است که چون او را آفتی رسد از هم پاشد و آن بهترین انگورهاست . (آنندراج ) (...
-
من
لغتنامه دهخدا
من . [ م َن ن ] (ع اِ) ترنجبین . (ترجمان القرآن ) (مهذب الاسماء). گز انگبین . (زمخشری ). ترانگبین و آن تری و پشک است که بر درخت و سنگ منعقد شود و هر شبنم که از آسمان افتد شیرین همچو انگبین و بسته گردد و همچو صمغ خشک شود ومعروف به من تری که بر درخت بل...