شکم تله،شکم تره،شکم درهگویش تهرانیبخور و نمیر،کارگری که در برابر خوراک کار میکند،کارمزد خوراکی،غذای اندک،کارگر بی مزد
سیکملغتنامه دهخداسیکم . [ س َ ک َ ] (ع ص ) کوتاه گام رونده با نرمی و سستی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
شکملغتنامه دهخداشکم . [ ش ُ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ شَکیمَه . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شکیمة شود.
شقملغتنامه دهخداشقم . [ ش َ ق َ ] (ع اِ) نوعی از خرما. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برشوم که نوعی خرماست و در بصره به دست آید. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
شکیملغتنامه دهخداشکیم . [ ش ِک ْ کی ] (اِخ ) شهری است نزدیک نابلس (فلسطین ). در جوار آن قبر یوسف بن یعقوب قرار دارد. (فرهنگ فارسی معین ).