شککردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال دید کردن، تردیدداشتن، مردّد بودن، احتیاط داشتن، معین نبودن، مشروط کردن، بیعزمبودن، ترسیدن، اکراه داشتن به کسی (چیزی) بدبین بودن
تونل شوکshock tunnelواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که در آن سیال با سرعت بالا جریان مییابد و شوکهایی با ماخ 6 تا 25 تولید میکند
لولۀ شوکshock tubeواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که در پژوهشهای فوقِصوتی کاربرد دارد و در آن سیال با فشار بالا جریان مییابد و در آزمونگاه به سرعت بسیار بالایی میرسد
شک زدهلغتنامه دهخداشک زده . [ ش َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که شک کرده است . که دچار شک و تردید گشته است . (یادداشت مؤلف ).- شک زده بودن ؛ دچار شک شدن . (یادداشت مؤلف ). شک زده شدن .- شک زده شدن ؛ دچار