سیرتلغتنامه دهخداسیرت . [ رَ ] (ع اِ) طریقه . (غیاث ). رفتار. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60). عادت و طریقه . (آنندراج ). روش .رفتار : عهدها بست که تا باشد بیدار بودعهدها بست و جهان گشت بدان سیرت و سان . <p class
شریثلغتنامه دهخداشریث . [ ش َ ] (اِ) فراسیون است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به فراسیون شود.
شردلغتنامه دهخداشرد. [ ش ُ رُ ] (ع ص ، اِ) رمندگان . ج ِ شَرود. کصبور، بمعنی رمنده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
شگردلغتنامه دهخداشگرد. [ ش ِ گ َ / گ ِ ] (اِ) در خراسان به معنی دفعه و نوبت است . (از یادداشت مؤلف ). || به معنی طرح کار هم هست : شگرد کارش را کشید. (یادداشت مؤلف ). روش کار و فنی است که بیش از هر فن دیگر زیرچاق انسان باشد، چنانکه گویند: فلان پهلوان در کشتی
شگرددیکشنری فارسی به انگلیسیdevice, gamesmanship, maneuver, manoeuvre, method, science, technique, technology, way
شگردلغتنامه دهخداشگرد. [ ش ِ گ َ / گ ِ ] (اِ) در خراسان به معنی دفعه و نوبت است . (از یادداشت مؤلف ). || به معنی طرح کار هم هست : شگرد کارش را کشید. (یادداشت مؤلف ). روش کار و فنی است که بیش از هر فن دیگر زیرچاق انسان باشد، چنانکه گویند: فلان پهلوان در کشتی
گواشگردلغتنامه دهخداگواشگرد. [ گ ِ گ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نیکشهر شهرستان چاه بهار که در 38000 گزی شمال باختری نیکشهر، کنار راه مالرو هیچان به بنت واقع شده و سکنه ٔآن 5 خانوار است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span
ولاشگردلغتنامه دهخداولاشگرد. [ وِ گ ِ ] (اِخ ) شهرکی است به کرمان و از وی نیل و زیره و نیشکر خیزد. (حدود العالم ).
ولاشگردلغتنامه دهخداولاشگرد. [وِ گ ِ ] (اِخ ) شهری بوده است در میانه ٔ همدان و کرمانشاه و بانی آن بلاش از پادشاهان ساسانی بوده است و بدین نام ساسانیان متعدد بوده اند و بدین نام قصبات قدیمه باقی است در نواحی اخلاط و کرمان و غیره . ولاشگرددر اصل بلاشکرد بوده . (از انجمن آرا) (از آنندراج ).
ویشگردلغتنامه دهخداویشگرد. [ ش َ گ ِ ] (اِخ ) شهری است استوار اندرمیان کوه و صحرا نهاده بر حد میان چغانیان و ختلان واندر وی دایم باد آید و تربت شقیق بلخی رحمةاﷲعلیه آنجاست و از وی زعفران بسیار خیزد. (حدود العالم ).