خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شگفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شگفت
لغتنامه دهخدا
شگفت . [ ش ِ گ ِ / گ ُ] (اِ) تعجب . تحیر. (ناظم الاطباء). تعجب . (برهان ). تعجب و حیرت است و با لفظ دیدن و بودن و داشتن مستعمل . (آنندراج ) : به شگفتم از آن دو کژدم تیزکه چرا لاله اش به جفت گرفت . خسروی .در آن خانه شد پهلوان از شگفت بسی پیش یزدان نیا...
-
واژههای مشابه
-
دره شگفت
لغتنامه دهخدا
دره شگفت . [ دَرْ رَ ش ِ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عربخانه بخش شوسف شهرستان بیرجند. واقع در 58هزارگزی شمال باختری شوسف و7هزارگزی جنوب خاوری هشتوکان ، با 450 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
ای شگفت
لغتنامه دهخدا
ای شگفت . [ اَ / اِ ش ِ گ ِ ] (صوت مرکب ) ای شگفتا. برای اظهار تعجب بکار رود : آب گلفهشنگ گشته ست از فسردن ای شگفت همچنان چون شوشه ٔسیمین نگون آویخته . فرالاوی .ای شگفت آنکه همی کینه ٔ خوارزم کشیدتا که حاصل شودش نام و برآید از ننگ .فرخی .
-
شگفت آمدن
لغتنامه دهخدا
شگفت آمدن . [ ش ِ گ ِ / گ ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) عجیب آمدن . عجیب و غریب نمودن . شگفت انگیز بنظررسیدن . تعجب آور دیدن . (یادداشت مؤلف ). عارض شدن حالت شگفتی بر کسی . تعجب عارض شدن بر کسی : سپهبد به گفتار او بنگریدشگفت آمدش کاین سخنها شنید. فردوسی .بس...
-
شگفت داشتن
لغتنامه دهخدا
شگفت داشتن . [ ش ِ گ ِ ت َ ] (مص مرکب ) تعجب و حیرت داشتن . (آنندراج ). ازهاف . (منتهی الارب ). تعجب . (دهار).غرو. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). عجب . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). تعجب کردن . عجب داشتن : مدارید کردار زو بس شگفت که روشن دلش زنگ آهن گرف...
-
شگفت ماندن
لغتنامه دهخدا
شگفت ماندن . [ ش ِ گ ِ / گ ُ دَ ] (مص مرکب )تعجب کردن . حیران ماندن . در شگفت ماندن . متعجب شدن .سخت دچار شگفتی گشتن . (یادداشت مؤلف ) : بگفت این و خود ساز دیگر گرفت نگه کن کنون تا بمانی شگفت . فردوسی .یکی را ز بن دور کرده دو کفت از آن خستگان ماند ن...
-
شگفت آور
لغتنامه دهخدا
شگفت آور. [ ش ِ گ ِ وَ ] (نف مرکب ) تعجب آور. شگفت انگیز. (یادداشت مؤلف ).طِم ّ. (منتهی الارب ): ذیمری ؛ مرد زیرک تیز خاطر شگفت آور. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
شگفت انگیز
لغتنامه دهخدا
شگفت انگیز. [ ش ِ گ ِ اَ ] (نف مرکب ) شگفت انگیزنده . تعجب آور. شگفت آور. (یادداشت مؤلف ): غیرطبیعی و شگفت انگیز بنظر می آمد. (سایه روشن صادق هدایت ص 12). رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
شگفت جاموش
لغتنامه دهخدا
شگفت جاموش . [ ش ِ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. سکنه ٔ آن 112 تن .آب آن از چاه . محصول عمده غلات . صنایع دستی زنان آنجا کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
شگفت سلمان
لغتنامه دهخدا
شگفت سلمان . [ ش ِ گ ِ س َ] (اِخ ) دهی از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. سکنه ٔ آن 130 تن . محصول عمده غلات . آب آن از چاه و قنات . راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
شگفت گاو
لغتنامه دهخدا
شگفت گاو. [ ش ِ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. سکنه ٔ آن 160 تن . محصول عمده ٔ آنجا غلات . صنایع دستی زنان گیوه بافی و آب آنجا از چشمه و قنات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
باب شگفت
لغتنامه دهخدا
باب شگفت . [ ش ِ گ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مشیز شهرستان سیرجان 4 هزارگزی شمال مشیز و 3 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ کرمان به سیرجان . جلگه ، سردسیر. سکنه ٔ آن 80 تن . آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آنجا غلات و حبوبات می باشد. شغل اهالی زرا...
-
جستوجو در متن
-
افکوهه
لغتنامه دهخدا
افکوهه . [اُ هََ ] (ع اِ) کار شگفت . || شگفت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اعجوبه . (یادداشت مؤلف ).